داشتم با نامزدم حرف میزدم چون اول رابطمونه روم نمیشد بگم میخوام برم دشویی
هی اون حرف میزد منم به خودم میپیچیدم
اخرش گفتم بهت زنگ میزنم قطع کردم گفتم اخیییش
اخیش گفتن من همانا گو.. زی.. دن من جلوی خواهرم همانا
هیچ حرکتی نکرد فقط تعجب کرد
خدا مرگم بده روم نمیشه نگاش کنم
ما تو عمرمون جلو هم باد به در نکردیم این چه ابروریزی بود😭😭😭