2777
2789
عنوان

مادرشوهرم مهمونی دادمارو نگفت بیایید

| مشاهده متن کامل بحث + 2362 بازدید | 92 پست
به شوهرم گفتم میگه من پدرو مادرمن نمیتونم ازشون بکنم نمیتونم بهشون بی حرمتی کنم ولی دیگه دعوت کردن ن ...

تو کار خودتو بکن به شوهرت کار نداشته باش.اصلا مثل قبل دعوت نکن و محبت نکن.

به شوهرم گفتم میگه من پدرو مادرمن نمیتونم ازشون بکنم نمیتونم بهشون بی حرمتی کنم ولی دیگه دعوت کردن ن ...

به شوهرت بگو ارزش تو را هم کم‌کرده پیش خواهر برادران

اندازه یه شام واسه مادرت ارزش نداری دعوتت نکرده 

یا گفته واسه اینا زیادی یه غذای بیرون بدم تو خونه میپزم 

تحریکش کن با این حرفها بزار به خودش بیاد شوهرت

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

به شوهرت بگو ارزش تو را هم کم‌کرده پیش خواهر برادراناندازه یه شام واسه مادرت ارزش نداری دعوتت نکرده ...

به خوودش نمیاد همه جوره امتحان کردم من هروقت گلایه کردم زندگی خودم جهنم شده خیچ وقت بامن همدردی نکرد هیچ وقت منو آدم حساب نکرد الان تو اتاق دارم گریه میکنم اون گرفته خابیده اصلن براش مهم نیست من بخدا دلگیر نشدم فقط براش دردو دل کردم انتظارم این بود بگه آره عزیزم حق باتوئه و باهام هم دردی کمه اما طبق این ۱۲سال طرف اونارو گرفت و بامن قهر کرده گاهی زبونم لال به سرم میزنه میگم یه دوست اجتماعی پیدا کنم براش دردو دل کنم که احتیاجی به شوهرم نباشه ولی از خدا میترسم

دلی که پراز درد است جایی برای آرزو ندارد😔 من به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود.من از قوی بودن خستم درماندم دلم میخاد سرمو بزارم روی پای مامانم و های های گریه کنم،بقول خاله مرحومم روزگارم برخلاف آرزوهایم گذشت.اگر خدا یاری میکرد من الان دوقلوهامو باردار بودم برای من نخاست ۲۰ساله دنیا وفق مراد من نیست یه دختر عصبی و پرخاشگرم بخاطر سختی های زیادی که کشیدم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792