اما قبول نکردم چون این همون زنداییم که بعد چندین بار رفتن خونشون برای اینکه پسرش فیلم شهرزاد تو فلش برام پر کنه برای اینکه جلوم میوه می‌داشت و غذا میورد و من میگفتم نمی‌خورم و بعد هزار بار اسرار می‌خوردم گفت به مامانم الهه خیلی میاد خونمون بگو دیگه نیاد یبارم زمستون بود کلید خونمون تو خونه زنداییم جا مونده بود رفتم بگیرم دیدم همه فامیل هستند. و همه نشستن فقط ما رو دعوت نکرده بود یبارم داشتم از حسینیه برمیگشتبم عروسش گفت تو ماشین جا نداریم برای اینکه خودش راحت بشینه منم گفتم باشه پیاده میزم تا خونمون تا اینکه پدرش اومد کلی اسرار کرد تا سوار ماشین شدم و خواهرم که الان اونجاست همونی که مادرم وقتی میخواست بره ترکیه گفت چرا کارت بانکیتو میدی بهش نده و هزاران بار پشت سرم حرف زده تا مادرم رو پر کنه هیچوقت نمیبخشمشون فکر کردن خودم رو کوچیک میکنم و بعد هزار بار بازم میبخشمشون
خوب کاری کردی از این آدمای سمی دور بمون
بنظرم نرو عزیزم افرین فقط می خوان خود شیرینی کنن و ( قصد توهین ندارم ببخشید) ازتون سواستفاده کنن بنظرم
الآنم باور کن مدتی بیخبر بوده میخاد بکشه ببردت بلکه بتونه یه حرفی دعوایی شری ازش در بیاره
بیکاری
آدم سری که تازه سردردش خوب شده دستمال نمی بنده
چرا زنداییت برات تولد بگیره؟؟؟؟ تا حالا ندیدم زنداییها تولد بگیرن اونم با این تعاریفی که کردی
دقیقا همینطوره عزیزم فقط سو استفاده بلدن یکی از خواهرام همونی که بیست میلیون از مادرم برای ماشینش گرفت اما موقعی که مادرم مریض شد هزار تومن بهش نداد بره دکتر زنداییم همونی که بابت پنج میلیون خاطر نشد داییم ضامن ما بشه اما خودش می‌گفت بیست میلیون پول پیش. خونتون رو بدید یه ما تا بهتون سود بدیم با اینکه خودش دوتا خونه دوتا ماشین و کلی طلا داره بعد فهمیدیم با پول پیش ما میخواست برای عروسش النگو بخره