ببینید اون زودتر از من میدونست ک ما اسمامون روهمه ( من نمیخوامش ولی)
و اون خیییییلی نگام میکرد با اینکه شدید مذهبی و سر ب زیره
و اینجوری بودم هروقت توافق خیره بودم سربرگردوندم دیدم ع داره نگاه میکنه
خلاصه دیشب خواب دیدم خونه مامان بزرگم نشستم ک موهام رو کوتاه کرده بودم رنگشون نارنجی ی کت پوشیده بودم چاک سینه ام معلوم بود
پسر عموم و خانوادش اومد
بعد من قرار بود با دختر داییم برم بیرون جلو رام سبز شد🤕😂بعد دستشو گذاشت رو شونه ام گفت چرا این شکلی شدی برو عوض کن بت میگم نمیزارم با این وضع بری بیرون
من همش لبخند گشاد میزدم
😂😂😂