2777
2789

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

البته یکسریهام علم زیادی دارن ولی متاسفانه اواخر عمر به بیماری اسکیزوفرنی مبتلا میشن و حرفای اینجوری ...

میدونی چرا اسکیزوفرنی میگیرن

بخاطر فشار وارده بر مغزشون

درواقع مستاصل میشن از، اینکه کسی حرفا و علمشونو باور نداره

یا مردم مسخرشون میکنن و به چیزهایی که یک عمر براشون زحمت کشیدن میخنده

میدونی چرا اسکیزوفرنی میگیرنبخاطر فشار وارده بر مغزشوندرواقع مستاصل میشن از، اینکه کسی حرفا و علمشون ...

اره اکثرا میگن ما امام زمانیم یا ی ادم مهم هستیم و اینجور حرفا

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
برا ما گفتن ما از بهشت فرستاده شدیم روی زمین،یعنی تبعید شدیم،ولی توی علم میگن از یه سیاره دیگه اومدی ...

رشتت چیه؟

منظورم اینه که تو چه مبحثی اینارو شنیدی؟

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
میدونی چرا اسکیزوفرنی میگیرنبخاطر فشار وارده بر مغزشوندرواقع مستاصل میشن از، اینکه کسی حرفا و علمشون ...

اره واقعا دلیل منطقی ای بود.خودت فکرکن ی موجود عجیب یا یه دنیای عجیب ببینی بعد نتونی ثابت کنی چون بقیه علتشو ندارن یا درک نمیکنن،چقد ب مغزت فشار میاد،

یا مثلا یکی بهت تهمت بزنه بعد زمین بری آسمون بری بگی بابا دروغه ولی کسی باورت نکنه،چقد فشارمیاد رو مغزت؟؟؟

برا ما گفتن ما از بهشت فرستاده شدیم روی زمین،یعنی تبعید شدیم،ولی توی علم میگن از یه سیاره دیگه اومدی ...

میدونی کتاب سلونی قبل ان تفقدونی از امام علی رو اگه بخونی متوجه میشی که امام علی چون علم الهی داشته بهشون میگه اطرافیان و دوستان رو بهشون میگه ک قبل از اینکه منو از دست بدین ازم بپرسین

حتی حکایت هست که اگر از من میپرسیدن نحوه رسیدن به خورشید چجوریه رو هم بهشون میگفتم

حالا قضیه اینکه ما از، بهشت اومدیم هم همینه

اون دوره یعنی دوران پیامبر مردم ساده لوح بودن 

پیامبرا هم برای اینکه به زبون خودشون بهشون بفهمونن با ساده ترین روشها بهشون میگفتن

چی هس

میگن اگه دکمه های اسانسورو به ترتیب خاصی بزنی میبردت به دنیای نوازی

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
میگن اگه دکمه های اسانسورو به ترتیب خاصی بزنی میبردت به دنیای نوازی

موازی

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز