بچه ها دو هفته میشه اومدیم خونه جدید قبل اومدن خونه رو دادیم تمیز کاری چون نوساز بود پر گرد و خاک شده بود دو نفر اومدن برای تمیز کردن که یکیشون حین نظافت افتاد کف خونه و مرد اورژانس اومد گفت طرف سکته کرده و تموم الان من نمی دونم چرا حس و حالم به این خونه یه جوریه انگار می ترسم از اینجا همش پشت سرمو نگاه می کنم همه میگن دیوونه شدی ولی واقعا اوت اتفاق رو من خیلی تاثیر بد گذاشته
من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم میرفتم که بی نتیجه بود.😔 الان 19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘
اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره
با دل های مهربونتون برای شفای عاجل مادرم و دخترم دعا کنید🤲🙏❤لطفا به خاطر یه دختر کوچولوی سه ساله که مریض هم هست برای اینکه عمل مادرش به خوبی انجام بشه دعا کنید...🙏❤️
میلیارد میلیارد آدم و جونور و موجودات دیگه روش از ابتدای هستی تا الان به دنیا اومدن و مردن
پس اینجوری فکر کردن درباره یه خونه، بیهوده ست
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
معمولا قبل از وارد شدن به خونه جدید با گلاب و قرآن پاکسازی میکنن وانرژیهای صاحبان قبلی رو از بین میبرن
❤❤خدایا شکر که هوامو داری یکم بیشترتر هوامو داشته باش بتونم مغز و روان و قلبم رو سروسامان بدم❤❤اگه نظرات ما با شما فرق داره چون اثر انگشت ما با شما متفاوته ؛ پس قرار نیست بخاطر عقایدی که آسیبی به همدیگه نمیرسونه باهم جنگ و جدل و بحث کنیم
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی