وای خدایا چرا اینجوری شد 😶😶😶
امشب اومدیم شهرستان خونه مادرشوهرم هستیم .همه خوابن .من شام نخوردم ( شامشون محلی بود) الان گرسنم شد .رفتم سر یخچال یه سیب درختی بردارم
برداشتم و اروم داشتم از آشپزخونه بیرون میومدم یهو دیدم پدرشوهرم با چشمای خوابالو ایستاد جلو اشپزخونه
با زیر و پوش و پیژامه و موی بهم ریخته
دستشو دراز کرد گفت میدیش به من؟ منظورش سیب بود
حالت ملتمسانه
گفتم اره و سیب و دادم بهش
اونم گرفت بغلش و رفت سرجاش خوابید
برگااااام