من اصلا گوشت حیوون نمیخورم،مامانم ناهار گوشت درست کرده بود،به بابام گفت کوبیده مرغ برام بگیره،اونم دوتا گرفته بود،داداشم لطف کرد یه دونشو خورد،اون یکی هم توش مو بود،نخوردم،شبی رفتم کارت بابام و گرفتم،پیتزا خریدم،اینو گفتم تا بدونید از این لحاظ حواسشون بهم هست،بعدم شب اومد خونه،رفتم پیشش،هی حرف میزدم باهاش،هی میگفت برو تو اتاقت،برو تو اتاقت،منم قهر کردم رفتم تو اتاقم،چند بار اومد پیشم،بعد دید گریه میکنم،گفت من منظوری نداشتم،من دوست دارم،گفتم تو از من بدت میاد،دیگه بنده خدا خسته،کلی بوسمم کرد،پولم بهم داد تا آشتی کردیم🤣🤣،ولی بچه ها شدم مثل کوچولوها،همش احساس میکنم مامان بابام دوسم ندارن،خیلی حساس و زودرنج شدم،تا یه چیزی میشه گریه میکنم احساس میکنم پدر و مادرم دوسم ندارن،به برادرام حسودی میکنم،نمیدونم چون امروز پریود شدم اینطوریه،یا من خیلی حساس شدم،خلاصه ناراحت شدم که من تو سالن باهاشون حرف میزدم هی میگفت برو تو اتاقت،بعدم ولی معذرت خواهی کرد،گفت نباید میگفتم،به نظرتون من لوسم؟🤔😅