که اسم یکیشون شد بهار و اسم اون یکی تینا
تینا متاسفانه خانوادشو توی تصادف از دست میده
و مادر بهار تینارو مثل بچه ای خودش ب پرو بال میگیره
بهارو تینا همه جا باهم بودن و عاشق هم بودن و خیلی خوشحال بودن از اینکه کنار هم زندگیمیکنن
حتی ی مدت ک گذشت تینا مادر پدر بهارو مامان بابا صدا میکرده
خلاصه اینا تصمیم میگیرن که حسابی درس بخونن تا تو ی دانشگاه خوب تو تهران قبول بشن که همین اتفاق میفته
جفتشون تو ی دانشگاه تهران قبول میشن