بهش گفتم کلید خونتو بده من اینجا نمتونم وقتی کسی دورمه درس بخونم
توقع داشتم تک تک کتابامو آتیش بزنه و وسایل خونمو خاکشیر کنه خیلی دیوونست
ولی بددن هیچ ناراحتی دیشب گذاشت رفت وسایلشم برد
این بار بخواد بیاد سر بزنه درو باز نمیکنع
همش به شوخی میومد چک میزد تو صورت من
تمام پتو هام که هفته پیش با خون دل شستم ۶تا صابون مصرف کردم هر یه سانت به یه سانتشو تمیز شستم پر باد معده کرد
همشم دستور میداد چایی بیار میوه بیار صبحانه بیار
بلند بلندم زبان میخوند
۴ماه اینجا بود دیگه میخواشتم درس خوندنو ول کنم از دست این روانی
بابام این خونه رو خریده من درس بخونم فامیل مزاحم میشن
دیگه درو برا کسی باز نمیکنم