شوهرم با مامانش هماهنگه برای زایمانم رفتم اختیاری چون وزن بچه زیاد بود خودم خیلی شیاف امپول استفاده کرده بودم اینا قبلش که به من هیچی نگفت بعدش میگه یی پارچه از وسط پاره کنی بدوزی مث اول میشه سزارین فلانه اینجوریه ادم بدبخت میشه پیش شوهرم میشینه از این ور شهر تا اون ور شهر مثال میزنه که همه مجانی طبیعی زایمان کردن تو چرا اینقدر خرج کردی
چون خونه باباتی
بگی گردو پسته بیار
فردا روزی یا میگه بابات نداش یا میگه بردم خانوددش خوردن
بگو نیم کیلو بیاره ک حرف توش نباشه
تا رفتی خونه ات بخور چاره ای نداری
نمی دونی مادرشوهرم سر بارداری من چقدر ادا داشت سرم درد میکرد فشارم بالا بود بیمارستان بستری بودم اومدیم خونه میگه منم سردرد داشتم اما تو گفتی من نگفتم
دوباره بخاطر درد انقباض چهار پنج روز بستری شدم هی زنگ میزد نمیشه پسرم نیاد اونجا
مامانت هنوز نیومده پیشت
تو کل بارداریم همسرم ی خوراکی برای من میگرفت دوتا برای اون خودشم نمیخورد
خودشون باید عقلشون برسه شما زایمان کردی نیازتون بیشتره
متاسفانه بعضی از مادر شوهرها عقده ها و کمبود های زمان بار داری خودشون رو سر عروس تلافی میکنن و این حسادتشون رو می رسونه اما شما دایم به شوهرت تذکر بده و از قول دکتر بگو که گفتن خیلی خون ازت رفته باید تقویت کنی باید کباب و جگر بخوری باید پسته بخوری آناناس برای ترمیم زخم خیلی خوبه اینا رو روزی یکی به شوهرت بگو و بگو از بیرون یکم بخر و دایم تاکید کن بابام هم می خره اما من خجالت میکشم
دخترم پسر های جوون بلد نیستن و درکی از زایمان ندارن و متاسفانه بعضی هاتون بزرگتر عاقل هم ندارن که یادشون بده و بدتر اینکه یاد که نامیده هیچ ممانعت هم میکنه
بگو گوشت راسته برام بخر بدم مامانم برام کباب کنه سر کیجه دارم بعدش بگو یا از گوسفندی که کشتی برام بیار
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز