2777
2789
عنوان

امروز بعد بیست و پنج سال خونه پدریم رو ترک میکنم

| مشاهده متن کامل بحث + 262 بازدید | 27 پست

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بهترین کار اینه مراسم نگیر بخدا چیه خرج الکی از همسرت قول بگیر بعد از مراسمات عزا داری یک سفر تفریح ...

اگه به من بود که واسه عقد و نامزدی هم مراسم نخواستم

اینا خودشون هی اصرار کردن واسه مراسم عروسی واگرنه من حالا حالا ها نمیخواستم عروسی کنیم، خیلی بد دلم شکست همه ی کارام رو کرده بودم بعد اینطوری شد

میگفتی مگه شوهر مرده میبرین خونش.... میگفتی من عروسی میخوام

نمیدونم بخدا

دیگه حوصله مادر خونده اش رو ندارم

اخرین بار بهم گفت این پیرزن سالم بوده به خاطر پا قدمه توعه

اگه به من بود که واسه عقد و نامزدی هم مراسم نخواستماینا خودشون هی اصرار کردن واسه مراسم عروسی واگرنه ...

ببین با شوهرت ابراز همدردی کن با خانواده شوهرت اگر حتی به مراسم ختم‌ یا 40م نری میگن بی خیاله 

ببین با شوهرت ابراز همدردی کن با خانواده شوهرت اگر حتی به مراسم ختم‌ یا 40م نری میگن بی خیاله

خودشون گفتن نیاید

اگه بیاید نمیدونیم بگیم چه نسبتی دارن باهامون

واقعا تو کارت موندم دختر

حس می کنم یچیزی رو نمیگی 

چرا باید آنقدر لی لی به لالای زن بابای شوهرت بذاری رو من نمی دونم بعد حالا خودت هیچ مامان باباتم هیچی نمیگن 

اون هی حرف مفت میزنه و تو میگی چشم

هزار فکر میزنه به سرم باز هی حرفمو میخورم بخدا

یکم فکر کن مگه چته که تسلیم میشی هرچی میگن میگی چشم

یعنی شما کس و کار ندارید فردا بگن این دخترتون که خونه تون نیست کجاست؟

اونا دلشون نمیخواد با خوشی پسرشون رو داماد کنن؟

از الان اینجوری میکنن واویلاست بعدا

نه که فکر کنی میری خونه خودتون زبون اون خانم کوتاه میشه ها

تازه اولشه

برای ما اون اوایل انقد دورمون میگشتن الان اینه

برای تو چی میخواد بشه؟

ببخشید دلتو خالی کردم ولی همش داری اشتباه پشت اشتباه انجام میدی

زندگی کردن من مردن تدریجی بود، آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردند
واقعا تو کارت موندم دخترحس می کنم یچیزی رو نمیگی چرا باید آنقدر لی لی به لالای زن بابای شوهرت بذاری ...

راستش خودمم واسه این سوالا تو مغزم جوابی پیدا نمیکم.

اشتباه بود یا درست الان من تنها تو خونه ای نشستم که قرار بود با جشن و شادی پا بذارم توش. یه دعوای وحشتناک هم با نامزدم زدم که بماند، اونم روز اولی ول کرد رفت سرکار یا هرجای دیگه ...

مهم نیست ، وقتی هیچی سرجاش نیست چه فرقی میکنه روز اولی یا هفته اولی بمونه پیشم یا بره سرکار.

اون نباشه منم میتونم بهتر به کارام برسم. به جهنم که تنهام گذاشت رفت

راستش خودمم واسه این سوالا تو مغزم جوابی پیدا نمیکم.اشتباه بود یا درست الان من تنها تو خونه ای نشستم ...

ای بابا حالا این وسط اون چشه

زندگی کردن من مردن تدریجی بود، آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردند
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز