رفتم خونه ی مادرشوهرم.اونم نمیدونس من خبرندارم .گف دستتون دردنکنه اصلا لازم نبودبزحمت بیفتین و...اون وسایلارو خریدین محمد(شوهرمه)اوردبرام.منم چیزی نگفتم به مادرشوهرم که یوقت ناراحت نشه..من روزمادررفته بودم عزا..مادرعروسمون فوت شد همونروز..نبودم.بعد همینجوری رفتم خبربگیرم فهمیدم گرفته..
بعداومدم خونه بهش گفتم ترسیدی حسودی کنم نگفتی بهم..بعدگف نه یادم رف بگم..دیگه چیزی نگفتم.