من داداشم یه ساعت پیش حالش بد شد تماس گرفت با شوهرم بره براش مسکن بزنه چون ماشین نداره و اسنپ و آژانس هم گیر نمیومد. شوهرمم به زور از خواب بیدار شد و رفت اولش که زنگ زد خودمم خ ترسیدم به هرحال شوهرم رفت مسکن زد ولی سریع برگشت اصلا صبر نکرد ببینه تاثیر میذاره یانه داداش منم کلا آدمیه که خ مراعات بقیه رومیکنه ولی درد رو اصلا نمیتونه تحمل کنه و همینجوری ناله میکنه و داد میزنه شوهرم اومد و اون دردش آروم نشد باز زنگ زد گفتم برو بیمارستان گفت آژانس ببین پیدا میکنی که هرجا زنگ زدم یا ج ندادن یا گفتن راننده هامون ج نمیدن شوهرمم انگار نه انگار. دیگه بش گفتم سوییچ رو بده خودم برم ببرمش و پاشدم لباس پوشیدم گفت نه تو نمیتونی و خودش در اخر مجبور شد اومد ولی خ دلم گرفت گفتم خونوادم تو شهر غریبن شوهرم میتونست بیشتر کمک کنه میدونم الان مامان و بابامم تو دلشون ناراحت شدن ازش به نظرشما حق داشتیم یا حق با شوهرمه.
تاپیک حس ششم میبینم خنده ام میگیره ولی واسه سرگرمی سوال میپرسم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خسته بود خوابش میومد. یکی رو میشناسم از خواب بیدارش میکردی آدم هم میکشت.چیزی هم بهت نگفت و کارو انجا ...
نه چون دید منم خ نگران شدم از تماسشون چیزی نگفت. ولی زیرلب یکم به داداشم غرزد. بعد که خاست بیاد من میخاستم نیام ولی گفت بیا انگار بامن لج کرد الان همینجوری تو ماشین دم بیمارستان نشستم
تاپیک حس ششم میبینم خنده ام میگیره ولی واسه سرگرمی سوال میپرسم