2777
2789

زیاد بوده😁

از نظر مالی سخت ترینش سالی بود که خونه خریده بودیم. ما بودیم و یه خونه ای که تو رهن بانکه و قسطای سنگین و قرض هایی که نمیدونستیم چطور باید پس بدیم! 

من یه خانم شاد و سرحالم که تمام قد پای زندگیم ایستادم.🤗🤗🤗 یه آدم قوی که داره روی زندگی رو کم میکنه! 😊😊😊من بدون وجود پارتی، شانس و هرچیز دیگه ای به خواسته هام رسیدم. با وجود دو چیز✌ اول لطف خدا دوم همت و تلاش خودم. بابت این موضوع به خودم افتخار میکنم💪💪💪 یه رفیق واسه عشق زندگیمم❤❤❤❤❤ من یک تکیه گاهم، خیالت تخت عشقم، من پشتتم😘😘 روزای خوب رو ساختم بازم میسازم😄

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

خونه خریدیم 

تا خنتناق توو بدهی بودیم 

و آنقدر که چک کشیدیم پول نداشتیم

همه میگفتن پول خونه جور میشه و من شبا از استرس بی پولی خوابم نمی‌برد 

هیچ وخ یادم نمیره که یک هفته حتی مثل آدم غذا هم درست نکردم از نگرانی 

اما حل شد و به خیر گذشت 

مشکل مالی بالاخره حل میشه

بدترین مشکل،نداشتن سلامتی هست

بدترین دوران زندگیم بارداریم بود

شروع رژیم2۵ مهر  با وزن 79کیلو، وزن هدف اول:۷۰  🖤 وزن هدف دوم: ۶۷  🖤  وزن هدف سوم:۶۵ 🖤 وزن هدف آخر:۶۳🖤

مالی زیاد بوده ولی تحمل کردنش راحت بود جانی پیش اومده برام بعد از به دنیا اومدن بچه دومم ببین انقدر زایمان عجیبی داشتم که اگه اینجا تعریف کنم شناسایی میشم فقط بدون از مرگ برگشتم اونم ۳بار 

چگونه به شاخه ی شکسته بگویم که باد عذرخواهی کرده است !!؟ 💔💔💔💔

نزدیک زایمانم بود یه اتفاقی افتاد باعث شد مامانم با شوهرم دعواش شه بعد منو عاق کرد و گفت دیگه دختری نداره ...به این فکر میکردم تک و تنها چجوری برم بیمارستان بعدم وقتی مامانم عاقم کرده حتما یه بلایی سر بچه م میاد...😔خیییلی روزای سختی داشتم


چون نامه جرم ما بهم پیچیدند ، بردند به دیوان عمل سنجیدند، بیش ازهمگان گناه ما بود ،ولی ، ما را به محبت علی(ع)بخشیدند.
بعد چی شد

پدربزرگ مادر بزرگم اومدن بردنم پیش مامانم واسطه شدن ببخشه منو انقدر مامانم خودشو زد که خدامیدونه...

فرداش از حال خراب دردام شروع شد رفتم بیمارستان ولی یک روز و نیم طول کشید تا زایمان کنم خیلی ضعیف شده بودم...بعدش مامانبزرگم پیشم موند یکم یه دفعه مامانم اومد با اشک دخترمو بغل کرد گفت منم بخشیده ...خیلی روز قشنگی بود بعد اونهمه سختی

چون نامه جرم ما بهم پیچیدند ، بردند به دیوان عمل سنجیدند، بیش ازهمگان گناه ما بود ،ولی ، ما را به محبت علی(ع)بخشیدند.

روزایی بود که فوق العاده تلخ بود 

اما باعث شد با چشمِ دلم خدا رو ببینم 

یه نورِ طلاییِ خیلیییییی خوشرنگ که 

هوامو داشت و با گوشِ دلم می‌شنیدم 

که میگفت من هستم عزیزم......😭😭😭😭😭✨️✨️✨️✨️✨️🥹🥹🥹🥹🥹

وای خدا یادش بخیر چقدر استرس داشتم 

اما همه چی ختم به خیر شد و دیدار با خدا برام خاطره شد....‌.

الان زندگیم خیلییییی قشنگ شده 

و جواب صبر و تلاشامُ بلاخره گرفتم 

ولی یهو دلم تنگ شد برای اون روزا با دیدنِ تاپیکت......😭🥲🥲 

خدا جوری برات جبران میکنه که از شدتِ شوق، های های گریه کنی😉😎😎😎😌 #خدایا_شکرت که بهتر از چیزایی که ازم گرفتی رو بهم دادی، عاشقتم و با عشقت پادشاهی میکنم عزیز دلم......✌🏻💖 یک عدد نظر کرده خداوند هستم......😌🥰 تاپیکم با عنوانِ پس زخم هایمان چه رو از دست نده تا بدونی نور واقعا از محلِ زخم 

۱۶سالگیم 

خیلی سخت بود خیلی افسرذگی و غم شدید 

درگیر گناهان مختلف شدن 

درک نشدن از سمت خانواده 

استرس درس

درگیری عشقی


الانم خیلی سخته ها 

مریضی لاعلاج مادرم شرایط مالی شرایط خودم شکست عاطفی 

ولی مثل اون موقع نیس برام 

به محض اینکه ازدواج کردم شوهرم ورشکست شد چک های سنگین سنگین کشیده بود و اه در بساط نداشت 

مجبور شد بره کارگری دو سال پیش با چهار تومن حقوق که دو تومنش میرفت برای وام 

من یک سال و نیم رو با ماهی دو تومن سر کردم 

گاهی هیچی نبود بخوریم 

دو سه ماه یبار میوه میخریدیم 

بخدا قسم شش ماه یبار یه کیلو گوشت میخریدیم 

خانواده شوهرم یکی دو بار مرغ و گوشت آوردن ولی رفتارشون بد بود سر سفره شون متلک بار شوهرم میکردن منم دیگه هیچی ازشون قبول نکردم 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز