من اصلا نمیخواستمش ولی انقد رفت و اومد تا در قلبم رو بروش باز کردم یجوری رفتار میکرد واقعا باورم شده بود دوسم داره کم کم دل دادم و بهش تکیه کردم ، رابطمون خوب بود و جز عشق و محبت چیز دیگه نداشتیم
تا اینکه گذشت و باهم رابطه جنسی برقرار کردیم و من دو هفته بعد از رابطه درگیر بیماری hsv شدم (تبخال تناسلی) باهاش درمیون گذاشتم و گفتم احتمالا از اون گرفتم و اون گفت اصلا امکان نداره و من کسی بودم که مریض بوده منم چیزی نگفتم گفتم بره آزمایش بده ببینیم چخبره هنوز جواب آزمایشش نیومده رفتارش تغییر کرد من درد میکشیدم و درگیر بیماری بودم و به اونم دلداری میدادم از طرفی انتظار داشتم اون یکم هوای منو داشته باشه ، بعد از اینکه جواب آزمایشش بیاد قول دادم خودم از زندگیش برم ولی هنوز هیچی نشده رفتارش عوض شد و منم ازش خدافظی کردم و گفتم بره و کنار من خودشو اذیت نکنه و اون رفت و حتی یه خدافظی خشک و خالی هم به من نرسید ... همش به خودم میگم اشکال نداره و تظاهر میکنم حالم خوبه ولی دلم گرفته ... نمیدونم حتی چطور باید کنار بیام...