پدر بزرگم سکته کرد افتاد وزن سنگینی داشت
با اینکه از خیلی نوه هاش بدش میومد همون نوه ها براش اشک میریختن دختراش شروع کردن خونه رو حاضر کردن
دایی هام بالا سرش وقتی حالش بد میشد اشهد میخوندن با صدای بلند، وحشت توی چشماش یادم نمیره
۱۷ روز بعد اون هم زنده موند
خیلی بده یه سری رفتارارو مریض ببینه به نظرم بیشتر بدنش ضعیف میشه