2777
2789
عنوان

شوهر خالم توی بیمارستانه الان دارن وسایلاشو اماده میکنن

| مشاهده متن کامل بحث + 128425 بازدید | 412 پست
اره

خواهر شوهر من سرطان داشت روز های آخر دکتر گفت چند روز بیشتر وقت نداره خواهر شوهرم اینا اومدن وسایل آماده کردن من دیدم مثل شما تعجب کردم آخه مگه میشه ولی اون روز شبش دیگه رفت حتی اون چند روز دکتر هم نموند 

تو رو خدا واسه سلامتی مادرم دعا کنید به دعاتون نیاز داره 😘😘😘هر کسی دعا کرد خدا عزیز هاشو براش نگه داره 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

با خوندن تاپیکتون ی لحظه رفتم 13م مهرماه . دلم مچاله شد . مامان بزرگم حالم بد بود و دکترا گفته بودن ...

دقیقا مادربزرگ منم داشت جون میداد و هعی نفسش می‌رفت و میومد و فقط چشاش باز بود و همه رو نگاه میکرد اما حرکت نمی‌تونست بکنه و آخرای زندگیش بود فکر کن بالاسرش داشتن برای مراسم ختمش تقسیم کار میکردن 

دلم ریش شد😭

عزیزم پدر منم سرطان داشت دیگه دکتر بهمون گفت بود دیگه برنمیگرده 😔😭این کماهم و این لوله ها هم برای ارامش شما بهش وصله 😔بکشیمش یعنی تمامه خیلی سخته خیلی خیلی بده همه اینارو دکتر ای سیو بهشون گفته ی ماهم گفته😭

خدایی من .خدایی مهربونم مادرمو بهم ببخش..شفاش بده و بزار کنارم بمونه بیشتر از این بیکسم نکن.خدایا التماست میکنم مادرمو شفابده😔🥺
دقیقا مادربزرگ منم داشت جون میداد و هعی نفسش می‌رفت و میومد و فقط چشاش باز بود و همه رو نگاه میکرد ا ...

😭😭😭 مامان بزرگ منمممم دلم براش تنگ شده طفلک هیچی نگف همه حرفاش تو دلش موندد 

پدرشوهر منم همین شد دور از جون شما

هنوز تو بستر بود همه وسایل دفن و پذیرایی رو اماده کردن

دیشب ساعت ۳ فوت شدن الانم سردخونه هستن خیلی حالم بده😭😭😭

در من کافریست که به تو سخت ایمان دارد خدا♥️✨

عزیزم دنیا همینه متاسفانه. ۵ سال پیش مادر بزرگ من رو هم دکترها جواب کردند. من شروع کردم به تمیزکاری و آماده شدن مراسم. سه روز بعد هم فوت شد. ولی همه ی کارهاش منظم پیش رفت. بنظرم همیشه آماده بودن بهتره‌. به قول مادر شوهرم همیشه توی عزا یک عده برای حرف جمع کردن و مسخره کردن میان آدم باید مراقبه رفتارش باشه. 

لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ الله.خدایا کمکم کن نمیدونم چی قراره سرم بیاد.خودت گفتی نا امید نباشم از رحمتت پس امیدوارم. مسیر خیلی سختی رو در پیش دارم.یا زینب.دلم گرم است ،می دانمخدای من ، خدایی خوب می داندو می داند که سائل را نباید دست خالی راند.دو سال بعد:دوستهای خوبم خدا جواب سختی های من رو به بهترین شکل داد. از رحمت خدا نا امید نشید. 
آن شالله شفا پیدا کنهحتما دکترا جواب کردن و نمیخان هرج مرج بیوفته از کلمه قضاوت نکن خیلی بدم میاد ام ...

هیچکس نمی‌فهمه چه دردی می‌کشی...عزیزت تو بیمارستان باشه و بدونی دیگه بر نمی گرده و بالاخره به خاطر آبروی عزیزت مجبوری پاشی با اون حال خرابتر خونه تمیزکنی...قند بشکنی ...تدارک ببینی...بابام بیمارستان بود دقیقا همچین حسی داشتم داشتم سکته میکردم میگفتم مگه عروسیشه که این طور میکنین...خواهرم چند تا سیلی محکم و پی در پی زد تو صورتم ...گفت مجلس بابا باید آبرومند باشه به خودتان بیا و پاشو...میدونستم به صبح فردا نمی‌کشه که از پیشم میره

حتما ازش قطع انید کردن،شوهر خاله منم بردن بیمارستان،دکتر به خالم گفته بود انیدی تیست،خالم زنگ زد به من ومامانم برید خونرو تنیز کنید،ضد عفونی کنید،بالاهره خونه اماده باشه اگه اتفاقی افتاد،خودشم خونه مادربزرگم تو قرنطینه بود،انشالا هرجی خیر هست برای شوهزخالت پیش بیاد

تو چ آدم خوبی هستیدخترخالم برای مراسم بابام از عقده ای ک داشت روسری قرمز سیاه سر کردبابای من آزارش ب ...

بابای منم آروم و مظلوم بود، همه رو هم دوست داشت.

دخترخاله های من کل مسیر تا جنازه رو ببریم قبرستون چیپس وپفک میخوردن توی ماشین خوشحال بودن،مسجد هم میمومدن غرق آرایش.. 

ما اصلا بروی خودمون نیاوردیم اما همیشه ازشون فاصله گرفتیم هم من هم خواهرام...

مادر منم سرطان داشت بعد از چند ماه که با این بیماری درد کشید رفت تو کما وچندروز بعد هم تموم کرد البته ما تا متوجه بیماریش بشیم بیماری پیشرفت کرده بود ودیر متوجه شدیم اینو گفتم اگر کسی با این بیماری داره مبارزه می‌کنه ناامید نشه اگر زود تشخیص داده بشه و درمان به موقع باشه امکان بهبودی هست...ولی از سخت ترین لحظات دوره بیماریش همین تو کما رفتن وقطع امیدمون بود

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز