تابستون بود رفتم بستنی خریدم جاریم منو دید گفت نکنه خبریه بستنی خریدی گفتم نمیدونم شاید(دکترگفت شاید بارداری بخاطر حالت تهوع ولی مشکل معده دارم)
دیدم داره به همسایمون میگه جاریم بارداره منم دیگ جلوگیری نمیکنم میخام بچه بیارم، الان دیدم مادرشوهرم زنگ زد میگ جاریت حامله ست، ی لحظه داغ کردم از حسادت فقط دارم گریه میکنم چون خودم میخاستم دوماه دیگ اقدام کنم الان میگن این به جاریش حسادت کرد شانس ندارم اون از بس زبون بازه،
بدبختی تو یه ساختمونیم همین جوریش اینو بچش و شوهرش پیش خانواده شوهر عزیزن،
میخام برم مستاجری چشمم بهشون نخوره چون میدونم انقدر نازو عشوه میکنه همه بهش خذمت میکنن حتی شوهرم بااینکه همشونو میشوره میزاره کنار،
چیکارکنم؟ کمکم کنین آروم شم من بزارم یکسال دیگ اقدام کنم؟ من بچه ندارم بیس و خرده ای سنمه اون چهل سالشه،
خاهشا بدوبیراه نگین دست خودم نیست.