2777
2789
عنوان

یه بار برای همیشه قبول کنید

96 بازدید | 24 پست

یه بار برای همیشه قبول کنید که مامانا پسری هستن 

آفتاب همیشه بعد از تاریکی می‌تابد؛ پس هیچ‌گاه از شب ناامید نشو، زیرا صبح همیشه با روشنایی خود باز خواهد گشت.

چرا مگه

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

قبول نمیکنم

وااابده 

مامانا پسرین دیگه حالا قسم ماه خورشید و اسمون رو هم بخورن بازم دلشون برای پسره بیشتر میره

آفتاب همیشه بعد از تاریکی می‌تابد؛ پس هیچ‌گاه از شب ناامید نشو، زیرا صبح همیشه با روشنایی خود باز خواهد گشت.

چرا مگه

انکار میکنن میگن ما پسری نیستیم برامون هم فرقی نداره پسر و دختر

آفتاب همیشه بعد از تاریکی می‌تابد؛ پس هیچ‌گاه از شب ناامید نشو، زیرا صبح همیشه با روشنایی خود باز خواهد گشت.

انکار میکنن میگن ما پسری نیستیم برامون هم فرقی نداره پسر و دختر

خب چی شده ک این حرفو میزنی؟

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
نههههه اصلا

مامانا وا بدید بابا پسرید دیگه 

باز ته ته دلتون برای همون میره 

آفتاب همیشه بعد از تاریکی می‌تابد؛ پس هیچ‌گاه از شب ناامید نشو، زیرا صبح همیشه با روشنایی خود باز خواهد گشت.

وااابده مامانا پسرین دیگه حالا قسم ماه خورشید و اسمون رو هم بخورن بازم دلشون برای پسره بیشتر میره

توام قسم کل دنیارو بخوری خودم میدونم که قبول ندارم خودم مادر هستم حالا هر جور دوس داری فکر کن حتما اطرافیان خودت این شکلی هستن

خودشون قبول کنن من اعتراضی ندارم

نه بابا ما اعتراض نداریم 

فقط میخوایم قبول کنن

آفتاب همیشه بعد از تاریکی می‌تابد؛ پس هیچ‌گاه از شب ناامید نشو، زیرا صبح همیشه با روشنایی خود باز خواهد گشت.

نه بابا ما اعتراض نداریم فقط میخوایم قبول کنن

بابا درست تعریف کن چی شده

چرا اینارو میگی

اصلا قبول کنن چی بما میرسه؟

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792