ی روز خونشون بودم مادربزرگ شوهرمم بود..یعنی مادره پدرشوهرم...بعد آش اسفناج درست کرده بودن منم حامله بودم ماه های آخر..خیلی هم دلم هوس آش رشته میکرد مادرمم مریض بود..بعد یهو از دهنم پرید گفتم من آش رشته رو خیلی بیشتر دوست دارم..مادرشوهرم چنان باد توخودش انداخت که،برو تا مامانت برات درست کنه،مادربزرگ شوهرم یهو گفت خب تو براش درست کن طوری که نمیشه،گفت نه من نمیییتونم کاری نداره که مامانش درست میکنه براش،منم دیگه چیزی نگفتم...گذشت و گذشت تاالان که دندونای بچم دراومده،هی توچشم من میزنن که آش دندونی بپز و فلان،آش دندونی میخایم..من اصلا بلد نیستم درست کنم،هربارم که میگن یاد حرف مادرشوهرمو بیشعوریش میوفتم..حالا میخام اصلا درست نکنم و کم محلی کنم فوقش ب شوهرم بگم ی کیکی چیزی بخره..یام که اصلا هیچی ندم..راسیتش خیلی اذیتم کردن دلم خونه ازشون..نمیدونمم چطور قسر دربرم
اگر رسم ندارین خیلی راحت بگو ما از این رسما نداریم
نده باقلع بپز
امان از این خانواده بیشعور شوهرا
بگو دندونی بچه ام رو همون مامانم که هوس آش کرده بودم پخته دوباره و خوردیم
سلام عزیزم. اول اینکه بنظر من بگذر درسته خداییش مادرشوهرت کار درستی نکرده ولی زندگی خودت رو به خطر ننداز. منم مادر پدرم همین بودن همش سر خانواده هاشون با هم دعوا می کردن که مثلا چرا مامان من زنگ زده تو فرداش بهش زنگ نزدی و... حتی چند بار کارشون تا طلاق هم رفت تا زمانی که پیش یه مشاور رفتن و کم کم درست شدن. سعی کن فراموش کنی. البته که یه چیزی هم وقتی می خوان بیان درست کن ولی نه زیاد در حد یک یا نهایتا دو غذا با یه کیک کوچیک و تزئینات کم که بهشون بفهمونی که ناراحت شده بودی.
فقط کافیه اینجوری بگم میکشن منو..یبار پیله کرده بودن بمن که تیروئید چاق کننده نیس آدم از بی تحرکی و خوردن چاقی میشه و تیرویید کم کار اونقد تاثیر نداره که تومیگی..آخه من از ۲۰سالگی تاالان دارم وهیکلمو کلا بهم ریخت..تااینکه چندشب پیش بحث نوه خاله همسرم شد که چاق شده و فلان..خواهرشوهرم گفت خب اون تیرویید دااااره...گفتم عه فلانی توکه گفتی تیروئید چاق نمیکنه؟گعت من؟من کی گفتم؟و تا آخر شب اخماشو توهم کرده بود و محلم نمیزاشت یعنی...اینا رو نمیشه مثل خودشون رفتار کرد یهو دیدی ی دعوا سرت میندازن
اصلا یادش شاید نباشه که بهش ناراحتیمو نشون بدم..کلا بیشعوره..ولی باور کن منم خیلی باج دادم بهشون خیییلی..الان واقعت نفرتم زیاد شده نمیتونم حتی برم خونشون هفته ای یبار به زور میرم..بچمم شوهرم گاهی میبره تنها..ازشون متنفرم..متنفرررر
راستی دوستان عزیز میشه یه سر به تاپیک منم بزنین مرسی
اخی عزیزم. مامان منم همیشه میگفت این حرفا رو. واقعا شما حق داری ولی بازم تحمل کن البته اگر شوهرت هم ادمی هست که فقط از خانواده اش دفاع نکنه، برو باهاش صحبت و مشورت کن