جاریم و برادر شوهرم تا از محضر اومدیم خونه همدیگ رو تو کوچه بغل کردن محکم، نزدیک بود .....همونجا کار رو تموم کنن.
یکی اینجا تاپیک زده بود من ادمین دعانویس بودم میگفت آخرم رد دادم دیگه کار نمی کنم بعضی موقعا واقعا تعجب میکنم یه زنه متاهل اومده بود دعا بگیره برای دوست پسرش که برگرده
نصف کامنتا این بود که چون بلند میخندیدن پس بی حیان. شما بی حیا نیستی فقط دور و بریات افکار قدیمی و پوسیده ای دارن چیزی که دست خود آدم نیست رو بی حیایی میدونن
شوهرم بی معرفت لاشی بیحیا نجس
به قول یک شهیدعزیزی که گفته بودوقتی که حیاوعفت اززنان وغیرت ازمردان ازبین رفت بایدگریه کنیم.گریه تنهادردی دوانمی کندبلکه بایدباتزرع وزاری ازخداظهورامام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف روبخوایم.اینایی که تعریف کردین خیلیهاش آدم خجالت میکشه که بخونه چکاربه دیدن ویاشنیدنش!!!!اون پدرشوهری هم که درحضورفرزندان وافرادمجرداینکاررومی کنه یا بایددرمان بشه چون تواون سن طبیعی نیست ویاوقتی اطرافیان می بینن دست بردارنیست ویادرمان نمیشه رفت و آمد کم کنندویادرحدیک احوال پرسی بیشترپیششون نمونند.من خشک مذهب نیستم،معتقدم شادی سالم وخنده هم توزندگی بایدباشه،اما اینکه بعضی از دوستان عزیز گفتن بلندمی خندندوبعضاهمسریااطرافیان تذکرمیدن رو طبق تجربه ای که ازمراجعاداشتم بگم که خیلی ازآقایون تحت تاثیر خنده هایی که درمحل کار،همسایه، فامیل و....می شنوندقرارمی گیرندودرخیلی خانواده هاباعث اختلاف خانوادگی شده،خانمی بودمی گفت من خيلی شادم وبخودم می رسم اماخنده هام هميشه لبخنده وبلندنمی خندم،توفامیل همسرم خانمی هست که هیچ کدام از فضایل من (زیبایی،تحصیلات،وجهه اجتماعی، شغل خوب و....)منونداره،فقط توجمع خانواده‌ها که همسرمن هست خیلی باصدای بلندمی خنده،می گفت هروقت، هروقت ازاین دورهمیهااومدیم همسرم بامن دعواکرده به بهانه های الکی وبعدازیکی دوروزبهم گفته توهم مثل فلانی بخند!این خانم هم خودش وهم فرزندانش به خاطرموفقیت ودرایتش خیلی موفقند،ولی یک خنده بیجای جلونامحرم(دخترعمه زشت وحتی پینه روی شوهر)باعث خیلی ناراحتی هاشده.این نظر من بودوکاری به کسی ندارم که چکارمی کنندولی گاهی یه رفتاری که ازنظرمابی ارزشه،برای دیگران دردسرسازه.به نظرم خدااین مخلوق دوپاشوخوب می شناخته وبراش قانون ودین گذاشته تایه کم مهاربشه رفتارش.
منم جاریم همینجوری بودنفرینش میکردم خودشو به همه میچسبوندیجوری وقتی میرفتیم خونشون بشوهرم زل میزدوهربارشوهرم سرکاربودتوشهردور بهش زنن میزد ب بهونه های مختلف درصورتی ک میتونس بمن بگه کارشو منم میخاسم انجام بدم مثلاشوهرم واسطه میزاشت همیشه میگفتم چقدر کرم داره خوب بمن بگه اخه روزبعدعروسی ب مادرشوهرم گف چرا ...نزاشتین مکو بگیره چرااین شوهرم منوگرفت نمیخاستمش ایقدر بی حیا و عفریته بوددنبال مردابودهمیشه ک باهاش بخابه اخرش دیگه بامردهمسایه ک همسن باباش بودریخت روهم هرروز میومدخونش شوهرش همیشه باخرابیاش کنارمیومد ولی اینبارم دیدشون باورت میشه کناراومدبخشیدش کف بیاسرزندگی اون گف نمیخامت نمیام ایقدرشوهرش بی غیرت بودالانم شکرخداطلاق گرفتن شرش کم شد
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز