ما آدر مراسم نامزدیو گرفتیم و همچی خیلیم قشنگ و خوب داشت جلو میرفت
تا اینکه من دو سه تا ازدوستام دو روز پیش رفتیم خرید
مرکز خریدی که رفته بودیم خیلی بزرگه
ما رفتیم بشینیم کافه-رستورانی که همونجا بود من مادرم زنگ زدن پاشدم رفتم کنار باهاشون صحبت کردم
توی همین حین که داشتم راه میرفتم و صحبت میکردم
نامزدم و اکیپشکه میشد چند تا از دوستای پسرش و چند تا دختر دیگه با هم نشسته بودن
تا همینجا مشکلی نبود
مشکل از اینجا شروع شد که نامزدم دستشو انداخته بود دور کمر یکی از دخترا و حرف میزدن
یلحظه واقعا قلبم گرفت نمیدونم تقصیر منه که زیاد باهاش بیرون نمیرم و نمیچسبم بهش و رفت و آمد ندارم
یا مشکل از اونه
چه دعای قشنگی چه عالی
امیدوارم این دعای قشنگ شما در حق مهرسای عزیزم مستجاب شه
خوش نام و نیکو باشه
مامان منم یه دعایی داره خیلی قشنگه
میگه خدایا بچه های من نور بشن و بتابن
منم برای مهرساجان این دعا رو میکنم🤍🌱✨
به دوستم که گفتم گفتش که هنوز هیچی رسمی نشده سخت نگیر
ولی ذهنم درگیره
همون لحظه بهش زنگ میزدی میرفتی پیشش ببینی برخوردش چجوریه
توی فرجه امتحانامم هیچی نخوندم هنوز...
نه هر پسری بعضیا لاشی و جنس و ذات بدی دارن بعضیام برا خودشون ارزش دارن و از این میترسن سر دخترشون بیاد نمیکنن مث شوهر من
شوهرم میگه هروقت خاست پام بلرزه گفتم اگه من این کارو کردم و سر دخارم اومد چی!،حالا دختر نداریم بهش میگم گول خوردیا!خخخ
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
56 ثانیه پیش
56 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز