2777
2789

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

داشتم میخوندم ترکید😑

چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل هفده  سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ..زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ..بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم❤پسرم هامین

من رفتم براش اینو تو تاپیک قبلش نوشتم

.

استارتر تو ۲۳سالته

و دهه هشتادی هستی

داری با یه مرد سن بالا که صیغه ای داره 

و رابطه جنسی بدن به بدن (خیلی وحشتناکه تصورش)

با یه زن سن بالا داره

و اصلا تعهد نداره ازدواج میکنی؟!

با توجه به تاپیک هات احساس می کنم برای فرار از مشکلات لبانت میخوای تن به ازدواج بدی

و خواستگارای خوبی هم نداری 

که البته چون سنت هنوووووز کمه

با توجه به تجربه خودم تو زندگیم

هیچ زنی نمیتونه فراموش کنه نگاه شوهر شو حتی به یک فیلم بد 

چه برسه به رابطه جنسی 

توروخدا خودتو نزن به خری

آینده آت

و احساسات آت

هیچ کسی و قربانی نکن

چی بود

یه دختره که داشت عقد میکرد..زن صیغه ای داماد میاد در خونش که دو روز قبلم دوباره تمدید کرده بوده..دختره به خانواده‌ اش نمیگه .. پسره هم میگه من چون پسر پیغمبر نیستم صیغه کردم. نزدیک عقد هم تمدید کردم که از تو نخوام..بعدم میگه به مامان بابات نگو ..دختره هم نمیگه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

هدف ها

mania332 | 24 ثانیه پیش
2791
2779
2792