یه آدمی هست همسایه بودیم آخرین بار فک کنم یک ماه اینا پیش دیدم ولی الان دوهفتست دارم فک میکنم بهش طوری این داره مریضم میکنه دارم دیونه میشم یه جوری بعد چند ساعت بعدش آروم میشم بعدش دوباره شروع میشه درحالی که واقعا از هیچ چیش خوشمنمیاد نه قیافه نه قد اینا. ولی هی دارم فک میکنم به خدا دارم دیونه پیشم من کنکور دارم حالم بده
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اره نذری میدادن ولی قبل اونم یکم اینطوری بودم ولی الان خیلی بیشتره ما تو خونمون یه مراسمی داشتیم از ...
همسایمون میگفت مامانش میگفت قدیما پنج تابچه داشته عاشق یه پسر میشه جوریکه بچه شیرخورشو ول میکرده میرفته پسرو ببینه از دور یاجوری شده بوده به شوهرش میگفته بچه روبگیربرم پسروببینم یعنی اینقدباشوهرش خوب بودنا بعدش معلوم میشه یه خرما دادن به یکی که بده به خواهر مجردش واین داده بوده به این یکی خواهر که پنج تابچه داشته