هیچی همش تو خونه ام خودم کارامو انجام میدم
با ترس هام زندگی میکنم
ترس اینکه اگه روزی بار داربشم کسی رو ندارم
ترس اینکه اگه یه روزی مریض بشم کسی رو ندارم
آخرین باری که بیمار شدم همسرم رفته بود کلی سره خانوادش دادم بیداد کرده بود که زن من کسی رو ندارم شما هم بهش سر نمیزنین
فرداش مادرش ده دقیقه اومد خونمون و رفت