شوهرم ک همیشه سرکاره خونم میاد همش خستس
با خواهرم خیلی جور بودیم همش باهم بیرون میرفتیم خرید میرفتیم گاهی کافه اینا میرفتیم خیلی خوب بود سرکار باهم میرفتیم میومدیم
تا اینکه باردار شد دیکه نیومد بیرون زیاد
سرکارم نتونست بیاد
فقط خونه مامانم یا خونه خودش گاها میدیدیم همو
از وقتی ک بچه دنیا اومد ک دیگه هیجی به هیچی
شاید حق داشته باشه بچه خیلی ادمو درگیر میکنه
دلم برای اون روزا تنگ شده
منم اصلا تنهایی هیج اعتماد به نفسی ندارم
هیچ کاری نمیتونم انجام بدم
نه میتونم تنهایی خرید کنم نه جایی برم حال و هوام عوض شه
همه اونایی ک بچه دار میشن همینجوری میشن ؟؟