من برادر بزرگم وقتی پدر و مادرم تصادف کردن تا دو ماه کامل چهارتا بچه قد و نیم قد گردنش افتادن ک یکیشون من بودم و از جمله هممون شر و شیطون بودیم جوری ک مهمون نمیومد خونمون از دستمون شاکی بودن ولی یک بار هم صداشو رو ما بلند نکرد و هیچوقت بددهنی یا کتک نزد
چون ما امانت دستش بودیم
حالا شما معلومه خیلی بهتون فشار اومده و دارید عقده هاتون رو سر خواهر برادرتون خالی میکنید تو رو خدا رو خودت کار کن و انقد براشون خاطرات تلخ درست نکن