دیروز موها منو سفید کرد از بس بهش گفتم درس بخون چپ چپ نگام میکنه و مسخره بازی در میاره میگه نمیخوام نمیخونم التماس میکردم بخون نخوند بهش گفتم نمیزارم بری امتحان بدی گفت نزار (فکر کرد باهاش شوخی میکنم) اول از خواب بیدارش کردم براش تخم مرغ سرخ کردم خورد بعد در رو قفل کردم دیدم صدا خواهرم بلند شد زنگ زد مامانم که دخترت انگار بچس نمیزاره داداشی بره امتحان بده مامانم گفت در رو باز کن نکردم خواهرم گفت میای مثل سگ کلیدا رو میدی منم بهش گفتم حالا نشونتون میدم سگ کیه کلیدارو ندادم بهم میگه عقده ی خواهر تنی من نیستی و مشکل مغزی داری از اونور داداشم با چوب اومد منو بزنه در اتاق قفل کردم . خلاصه داداشم از سر دیوار پرید رفت امتحانشو بده . امتحان قران داشت. کلاس هفتمه خواهرم دهم خجالت نمیکشن ازم کوچیک ترن اینطوری با من حرف میزنن . هفت ماه من دارم غذا درست میکنم _مامانو بابام دارن طلاق میگیرن _ خونه تمیز میکنم از دانشگاه بابام محرومم کرده نزاشت برم و حتی سال دیگم نمیتونم برم چون هیچی نخوندم میمونه سال بعدش که اگه مامانم خونه پیدا کنه برم پیشش که بتونم درس مو بخونم.
جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉