انداختی یادم، یکی دوماهه بود رگشو پیدانکردن سوراخ سوراخ کردن دستشو اینقدباگریه هاش گریه کردم، وحشتناک بود
بله یک ماهگیش
آره
یک ماهه بود
وقتی یادم میاد اون دستای کوچولو ازش یه سرنگ خون گرفتن میخوام بمیرم
ولی میگم برا سلامتیش بود و خودمو آروم میکنم
حتی وقتی میخواد واکسن بزنه دیوونه میشم
اما چاره ای نیست
حتمااا میتونی
فقط باید صبور باشی
میگن نجات بخش تو ایینه س
یعنی هر کسی فقط خودش میتونه به خودش کمک کنه
معجزه ای اتفاق نمیفته یکدفعه همه چی درست شه خودت باید رو خودت کار کنی ذره ذره حالت بهتر میشه تا زمانیکه کلا چیزی ازش نمونه
چندروز پیشم سرم زد رگشوپیدانکردن ازپشت دستش گرفتن دردناک بود گریه کرد، چه کنیم خداحفظشون کنه، بایدمراقبشون بود
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز