حوصله آشپزی نداشتم از بس صبح خونه اینا تمیز کردم خسته شدم خلاصه گف برم از بیرون بگیرم گفتم نه خودم پا میشم دیدم گف بسپر ب من ی ماکارونی درس کرد تو عمرم نخورده بودم تا حالا ته دیگ چرب اصن عجیب غریب خوب بود اشپزیش خوبه ی چیزایی درس میکرد ولی این یکی عالی بود اصلا غذای من ب پای مال اون نمیرسه از خودم خجالت کشیدم🤣شوهرای شماهم آشپزی میکنن
کلا اروممم ولی تو تاپیکم بخوای سر ب سرم بزاری میشورم میزارمت کنار
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
شوهر منم دستپختش خونه همیشه میگه تو خوابگاه جمعه ها آشپزی با اون بوده
من خیلی از غذاها رو زنگ میزنم فوت و فنشو از اون میپرسم
«گوش کن؛ فقط گوش کن ببین چی میگم: اینو تو مغزت فرو کن، باشه؟ تو تا الان دووم آوردی؛ اون روی سکهٔ این دووم آوردنت هم یعنی زندگی وجود داره؛ زندگی، میفهمی؟ یه چیزایی هم پیش میاد که تو رو خوشحال میکنه. پس اینقدر دلواپسِ نگرانیات نباش. فقط یهکم دلواپس باش. یکم دلواپسی رو میتونی اداره کنی. اما سوپر- دلواپسی رو نه!» خسته تر از اونیَم ڪه اهمیت بدم..!_سبز ماندن در بین ویرانی ریشه میخواهد..!_