2777
2789


یه دختر بود باهاش دوست بودم و باهم خیلی خوب بودیم بعد مشکلی پیش اومد سر رلم دعوام شد باهاش عمدیم نبود بعد پشیمون شدم ازش معذرت خواهی کردم اونم بخشید و خیلی خوشحال شد که باز باهاش حرف زدم دیگه با رلمم زیاد خوب نبودم میدونست

بعد از اینکه حدود یه سال با دوستم  مجدد حرف زدیم و خوب بودیم یه بار یه دفعه من که قبلا اسم رلمو میاوردم وقتی درموردش حرف میزدم به دوستم گفتم ببخش دیر جواب دادم عشقم اومده بود به دیدنم برا تولدم و درگیر بودم یعنی یه دفعه انگار آشتی کرده بودمو بهشم گفتم عشقم.آخه فک میکردم تمایلی نداره باهاش درموردش زیاد حرف بزنم برا همین نگفتم از قبل.اونم خواست کم نیاره گفت منم سوپرایزم کردن فلان که خیلی عجیب بود لزومی نداشت بگه اونموقع اول فک کردم شاید فک کرده من دارم خودنمایی میکنم ولی اصلا اینجوری نبود بعدشم باز حرف زدیم و خیلی خوب بودیم تا چندروز بعدشم حرف زدیمو تولدشو تبریک گفتمو خیلی عالی که دیگه بینمون پیامی نبود 

بعد از چند ماه بهش ‌پیام دادم یه کم حرف زدیم بعد گفتم با رلم کات کردم برگشت بهم گفت من نمیتونم باهات مث قبل دوست باشم سر اون جریانه منم گفتم چه ربطی داره تو بخشیدی منو و ما بعدش بازم یه سال حرف زدیمو عالی بودیم گفت خواهرمم ببخشمش باز نمیتونم صمیمی بشم درصورتیکه انگار بهونش بود

بعد از اون بازم پیام که دادم من خیلی باهاش صادق و خوب بودم اون همش دیگه بهم دروغ میگفت درمورد خودش که کم نیاره و هرچی میگفتم میخواست تقلید کنه جا نمونه و میخواست فرار کنه ازم حتی گفت ما انرژیمون به هم نمیخوره که خیلی ناراحت شدم چون من براش چندتا کادو گرفته بودمو قبولش نکرد ازم

چرا اینکارو کرد اعصابمو خورد کرد

منم دروغاشو تقلیداشو به روش آوردم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792