اره خدا را شکر جابجا شدیم خوبیم اما تو تابستون و این جابجایی ها دنیز خیلی اذیت شد می خوام حسابی براش جبران کنم
عجب بلایی شده این دخملی قربونش برم
الی جان رسیدن بخیر مسافرت چطور بود؟
الی جان رسیدن بخیر مسافرت چطور بود؟
کجایید ؟ حالا هی بیاید بگید چرا هیشکی نیست ! کلی کار دارم
سلام
من از آز اومدم
دارم گزارش مینویسم...یک نیم نگاهی هم به اینجا دارم
وای چقدر ماجراهای ازدواج همه رمانتیک بود!!!
حسودیم شد...
واجب شد طلاق بگیرم دوباره یک ازدواج رمانتیک داشته باشم :)
من از آز اومدم
دارم گزارش مینویسم...یک نیم نگاهی هم به اینجا دارم
وای چقدر ماجراهای ازدواج همه رمانتیک بود!!!
حسودیم شد...
واجب شد طلاق بگیرم دوباره یک ازدواج رمانتیک داشته باشم :)
ممنون از همه که یادم بودن
سالگرد آشنایی بهارک جونم مبارک
فدای آریات بشم که پیشونیش اوف شده بهتر شده الان؟
لیلی خونه جدید مبارک
شیده جون کلاس دومی شدن پسرت مبارک متنتم خیلی قشنگ بود
آشنایی همتون بامزه بود حتی اونایی که سنتی ازدواج کردین چه اشکالی داره؟ سالگرد بگیرین و لذتش رو ببرین مهم اینهد که الان با همین
نسیم جون خوبی؟ کپلمون چطوره؟عکسیت رو دیدم خیلی نازی
زهره خوبی؟ چرا کم پیدایی؟
عقیق جونم چهطوره؟
لعبت و حاطفهو مرسده و سروشه و مریمی هم که کم پیدا اند
سارا منتظر مسابقه هستیم
مژی جونم بوس برای تو و یسنا
امیدوارم آقا احسان هم قبول بشه
هستی جون ساقولاسن .من تورکی بیلمیرم
زینب هم که مپل همیشه نیست
سالگرد آشنایی بهارک جونم مبارک
فدای آریات بشم که پیشونیش اوف شده بهتر شده الان؟
لیلی خونه جدید مبارک
شیده جون کلاس دومی شدن پسرت مبارک متنتم خیلی قشنگ بود
آشنایی همتون بامزه بود حتی اونایی که سنتی ازدواج کردین چه اشکالی داره؟ سالگرد بگیرین و لذتش رو ببرین مهم اینهد که الان با همین
نسیم جون خوبی؟ کپلمون چطوره؟عکسیت رو دیدم خیلی نازی
زهره خوبی؟ چرا کم پیدایی؟
عقیق جونم چهطوره؟
لعبت و حاطفهو مرسده و سروشه و مریمی هم که کم پیدا اند
سارا منتظر مسابقه هستیم
مژی جونم بوس برای تو و یسنا
امیدوارم آقا احسان هم قبول بشه
هستی جون ساقولاسن .من تورکی بیلمیرم
زینب هم که مپل همیشه نیست
وای چرا نی نی سایت این جوریه؟
حالا نوبت منه
منم با برادر رئیس ادارمون ازدواج کردم
برادر شوهرم پزشکه و معاون درمان شهرستان بود خیلی خیلی دیسپلین کاری داره و مقرراتیه البتهبهترین رئیسیه که تا حالا داشتم از سال 82 که رفتم سر کار رئیسم بود اون موقع مسئول درمانگاهمون بود و همیشه از مصطفی و کارهاش و علایقش و ... برام تعریف می کرد روزی که فوق قبول شد با رتبه 7 - روزی که از سربازی معاف شد - روزی که رفت فرانسه - روزی که برگشت خلاصه همه شادی هاشو دکتر با من شریک میشد اون موقع نمیدونستم قراره برادرشوهرم بشه
یه روزم یکی دیگه از همکارا منو برای برادر زنش خواستگاری کرد تو اداره دکتر هم فهمید چشمتون روز بد نبینه کلی شاکی شد و به من گفت اینا لیاقت تو رو ندارن و این حرفها منم از ترس دکتر بهش جواب رد دادم البته خوشم هم ازش نیومده بود
تا سال 86 که تو یه شرایط عجیب غریب بهم گفت که می خواد یکی رو بهم پیشنهاد بده که منم چون جو رو طوری ساخته بود که فکر می کردم می خواد برای یکی از همکارا ازم خواستگاری کنه بهش گفتم دکتر من اگه طرف به نظرم واقعا آدم باشه بهش جواب می دم ها...
وقتی گفت برای داداشم واقعا کپ کردم نمیدونستم اگه خوشم نیومد چی کار کنم؟ چه جوری بگم نه مخصوصا با اون جمله گهرباری که گفته بودم یعنی اگه ردش می کردم به نظرم آدم نبود
خلاصه که کلی استرس داشتم با توجه به اخلاقهای دکتر اگه شبیه اون بود حاظر نبودم یه ساعت هم باهاش زندگی کنم پر از قانون و مقررات، خشک و جدی وای خدای من
.
.
.
.
.
.
.
.
ولی وقتی دیدمش عاشقش شدم ماه بود مصطفی همونی که می خواستم البته نمیگم هیچ موردی نداشت ولی نسبت به موردهای قبلیم بی نظیر بود و دوسش داشتم
اول قرار بود یکسال دوست باشیم ولی پنج ماه بیشتر نشد هر روز گردش و تفریح بودیم و love می ترکوندیم
وقتی گفتیم می خوایم عقد کنیم همه شکه شدن
خلاصه که تو زندگی فهمیدم برادر شوهرم جدا از دیسیپلین اداره خیلی خیلی شخصیت دوست داشتنی تو خونه داره
خلاصه که چهار سال تموم زیر زربین برادر شوهر بودم تا جواز ازدواج گرفتم
همه جوره آزمایشم کرده بود.
حالا نوبت منه
منم با برادر رئیس ادارمون ازدواج کردم
برادر شوهرم پزشکه و معاون درمان شهرستان بود خیلی خیلی دیسپلین کاری داره و مقرراتیه البتهبهترین رئیسیه که تا حالا داشتم از سال 82 که رفتم سر کار رئیسم بود اون موقع مسئول درمانگاهمون بود و همیشه از مصطفی و کارهاش و علایقش و ... برام تعریف می کرد روزی که فوق قبول شد با رتبه 7 - روزی که از سربازی معاف شد - روزی که رفت فرانسه - روزی که برگشت خلاصه همه شادی هاشو دکتر با من شریک میشد اون موقع نمیدونستم قراره برادرشوهرم بشه
یه روزم یکی دیگه از همکارا منو برای برادر زنش خواستگاری کرد تو اداره دکتر هم فهمید چشمتون روز بد نبینه کلی شاکی شد و به من گفت اینا لیاقت تو رو ندارن و این حرفها منم از ترس دکتر بهش جواب رد دادم البته خوشم هم ازش نیومده بود
تا سال 86 که تو یه شرایط عجیب غریب بهم گفت که می خواد یکی رو بهم پیشنهاد بده که منم چون جو رو طوری ساخته بود که فکر می کردم می خواد برای یکی از همکارا ازم خواستگاری کنه بهش گفتم دکتر من اگه طرف به نظرم واقعا آدم باشه بهش جواب می دم ها...
وقتی گفت برای داداشم واقعا کپ کردم نمیدونستم اگه خوشم نیومد چی کار کنم؟ چه جوری بگم نه مخصوصا با اون جمله گهرباری که گفته بودم یعنی اگه ردش می کردم به نظرم آدم نبود
خلاصه که کلی استرس داشتم با توجه به اخلاقهای دکتر اگه شبیه اون بود حاظر نبودم یه ساعت هم باهاش زندگی کنم پر از قانون و مقررات، خشک و جدی وای خدای من
.
.
.
.
.
.
.
.
ولی وقتی دیدمش عاشقش شدم ماه بود مصطفی همونی که می خواستم البته نمیگم هیچ موردی نداشت ولی نسبت به موردهای قبلیم بی نظیر بود و دوسش داشتم
اول قرار بود یکسال دوست باشیم ولی پنج ماه بیشتر نشد هر روز گردش و تفریح بودیم و love می ترکوندیم
وقتی گفتیم می خوایم عقد کنیم همه شکه شدن
خلاصه که تو زندگی فهمیدم برادر شوهرم جدا از دیسیپلین اداره خیلی خیلی شخصیت دوست داشتنی تو خونه داره
خلاصه که چهار سال تموم زیر زربین برادر شوهر بودم تا جواز ازدواج گرفتم
همه جوره آزمایشم کرده بود.
سلام
چند روزه آخرین پست رو من میذارم. فکر کنم بهتره دیگه پست نذارم تا اینجا رونق بگیره
الی جون خوبی خوش گذشت؟ منتظر عکسهای عشقولانتون هستیم. راستی مونا رو دیدی؟
لیلی جون خسته نباشی عزیزم. خدارو شکر که به خونه خودتون رفتین. دست راستتون رو سر ما. یه جا رو دیدیم که مشرف به دریاچه مصنوعیه و یه طرفش هم پارک چیتگر. انقدر من عاشق این خونه های رمانتیکم. یه طرف دریا یه طرف جنگل دعا کنید جور بشه بتونیم بخریم. هیچ وقت برج دوست نداشتم ولی اینو عاشقشم...........
هستی شیده بهارک عقیق همه خوبین؟ بقیه تو این صفحه نیستن که اسمشون یادم باشه
آریا هم خدا رو شکر خوب شده ولی پیشونیش یکم ورم داره و سیاهه و هنوز چشماش سیاهه البته خیلی سیاهیش کمتر شده.
الان هم رو صندلیش وایساده داره با میکی موس فنریش بازی میکنه و قبلش هم اومد کامپیوتر رو بهم ریخت.
در مورد ازدواج هم یادم رفت بگم که من تا مرحله بله برون هم با یکی دیگه پیش رفتم و یه دفعه مثل فیلم های هندی حمید که فهمید میخوام ازدواج کنم ازم خواست به اونا جواب رد بدم من هم از خدا خواسته...........
نمی ذاره تایپ کنم
فعلا
چند روزه آخرین پست رو من میذارم. فکر کنم بهتره دیگه پست نذارم تا اینجا رونق بگیره
الی جون خوبی خوش گذشت؟ منتظر عکسهای عشقولانتون هستیم. راستی مونا رو دیدی؟
لیلی جون خسته نباشی عزیزم. خدارو شکر که به خونه خودتون رفتین. دست راستتون رو سر ما. یه جا رو دیدیم که مشرف به دریاچه مصنوعیه و یه طرفش هم پارک چیتگر. انقدر من عاشق این خونه های رمانتیکم. یه طرف دریا یه طرف جنگل دعا کنید جور بشه بتونیم بخریم. هیچ وقت برج دوست نداشتم ولی اینو عاشقشم...........
هستی شیده بهارک عقیق همه خوبین؟ بقیه تو این صفحه نیستن که اسمشون یادم باشه
آریا هم خدا رو شکر خوب شده ولی پیشونیش یکم ورم داره و سیاهه و هنوز چشماش سیاهه البته خیلی سیاهیش کمتر شده.
الان هم رو صندلیش وایساده داره با میکی موس فنریش بازی میکنه و قبلش هم اومد کامپیوتر رو بهم ریخت.
در مورد ازدواج هم یادم رفت بگم که من تا مرحله بله برون هم با یکی دیگه پیش رفتم و یه دفعه مثل فیلم های هندی حمید که فهمید میخوام ازدواج کنم ازم خواست به اونا جواب رد بدم من هم از خدا خواسته...........
نمی ذاره تایپ کنم
فعلا
مهرنگار جونم مونا رو ندیدم ولی بهش زنگ زدم آخه خودش کلی مشکل داره من دیگه روم نشد زحمتش بدم
مهرنگار این خونه هه که میگی متری چنده و چند متریه؟ خواهر منم دنبال خونه است
امیدوارم جور بشه بخرینش.
مهرنگار حالا دیدی تو ازدواج های سنتی هم همیشه خاطره رمانتیک هست
مهرنگار این خونه هه که میگی متری چنده و چند متریه؟ خواهر منم دنبال خونه است
امیدوارم جور بشه بخرینش.
مهرنگار حالا دیدی تو ازدواج های سنتی هم همیشه خاطره رمانتیک هست
سلام دوستان خوبید
الی جون رسیدن به خیر
لیلی جون خونه نو مبارک
هستی عقیق مژی مهرنگار بهارک و ................. همه خوبید
الی جون رسیدن به خیر
لیلی جون خونه نو مبارک
هستی عقیق مژی مهرنگار بهارک و ................. همه خوبید
الی جون اون روز آدرس رو پیدا کردی
سلام مونا ممنون از راهنماییت آره عزیزم پیدا کردم ولی از پارک پیاده به سمت راست خیلی اومدم بعد دیدیم تله فریک اون ور رود خونه است برای همین با قایق رفتیم اون ور و رفتیم بالا خیلی قشنگ بود ممنون ولی یه سوال مهم اونجا اسمش بام استامبوله؟ آخه من منظورم چاملجا تپه بود اونجا پرسیدیم گفتن تو قسمت آسیاییه خلاصه دوباره از اونجا رفتیم امین نونو با کشتی رفتیم کادیکوی و از اونجا دولماشهای چاملجا تپه رو سوار شدیم و رفتیم تا پای کوه و یه نیم ساعتی بالا رفتیم که البته واقعا زیبا بود
خوب خدا رو شکر که پیدا کردی
ما آخه با ماشین خودمون میریم برای ما مسافت کم هستش
عزیزم این بام استانبول تو قسمت اروپایی هست اون یکی تو آسیایی
ما آخه با ماشین خودمون میریم برای ما مسافت کم هستش
عزیزم این بام استانبول تو قسمت اروپایی هست اون یکی تو آسیایی
سلام سلام
به به می بینم که سالگرد نامزدی من کلی همه رو اکتیو کرد....هورررررا.....پس از این به بعد هر وقت اینجا خلوت شد یکی بیاد یه سالگرد اعلام کنه.... بقیه هم به ذوق بیان
خوب و اما جریان اشنایی ما
بگم؟................بگم؟................بگم؟
راستش من و سعید بسیار اتفاقی در یک وبلاگ با هم اشنا شدیم......سال 81-82 که تازه اینجورچیزا باب شده بود و کلی همه توی وبلاگها سخنان و ایده های ..... از خود به جا میذاشتن.......
جالب اینجاست که در مورد من نه اما برای سعید اونجا اولین و اخرین وبلاگی بود که مشارکت داشت
اگر هم از نزدیک ببینیدش باورتون نمیشه که اینجوری ازدواج کرده باشه....
لیلی جون منزل نو مبارک....جات خیلی خالی بود
الی جون رسیدن به خیر
مهرنگار خیلی کار خوبی می کنی که سالگرد ازدواجت رو خوب برگزار می کنی
عقیق جون خدا قوت
ازیتا عزیزم ممن ن که به فکرمی...اما نه تا این حد که منو باردار تصور کنی
هستی جون چه روابط رمانتیکی....من هم عاشق گل دادن و گل گرفتن بودم و هستم.....قبل از اینکه از ایران بریم همیشه توی خونه گل داشتیم اما الان با توجه به قیمت گل و شرایط اقتصادی سعی می کنیم خودمون گل باشیم و برای مناسبتها گل بخریم
شیده جون حالا دست نگه دار....طلاق نگیر....برای سالگردها رمانتیک باش...
به به می بینم که سالگرد نامزدی من کلی همه رو اکتیو کرد....هورررررا.....پس از این به بعد هر وقت اینجا خلوت شد یکی بیاد یه سالگرد اعلام کنه.... بقیه هم به ذوق بیان
خوب و اما جریان اشنایی ما
بگم؟................بگم؟................بگم؟
راستش من و سعید بسیار اتفاقی در یک وبلاگ با هم اشنا شدیم......سال 81-82 که تازه اینجورچیزا باب شده بود و کلی همه توی وبلاگها سخنان و ایده های ..... از خود به جا میذاشتن.......
جالب اینجاست که در مورد من نه اما برای سعید اونجا اولین و اخرین وبلاگی بود که مشارکت داشت
اگر هم از نزدیک ببینیدش باورتون نمیشه که اینجوری ازدواج کرده باشه....
لیلی جون منزل نو مبارک....جات خیلی خالی بود
الی جون رسیدن به خیر
مهرنگار خیلی کار خوبی می کنی که سالگرد ازدواجت رو خوب برگزار می کنی
عقیق جون خدا قوت
ازیتا عزیزم ممن ن که به فکرمی...اما نه تا این حد که منو باردار تصور کنی
هستی جون چه روابط رمانتیکی....من هم عاشق گل دادن و گل گرفتن بودم و هستم.....قبل از اینکه از ایران بریم همیشه توی خونه گل داشتیم اما الان با توجه به قیمت گل و شرایط اقتصادی سعی می کنیم خودمون گل باشیم و برای مناسبتها گل بخریم
شیده جون حالا دست نگه دار....طلاق نگیر....برای سالگردها رمانتیک باش...
لطفا کمک کنید
http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=293902
http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=293902
بهارک جون خیلی جالب بود آشناییتون ،اصلا فکر نمی کردم اینجوری آشنا شده باشین ولی کاش بیشتر توضیح می دادی.
مهرنگار جون انشالله که خونه ای رو که دلت می خواد رو می خرین. امیدوارم هرچی به صلاحتونه همون بشه.
چه پسر خاله با غیرتی داشتی، خوبه حالا زود با خبر شده که می خوای ازدواج کنی اگه بعد عقدت میفهمید اونوقت چیکار می کرد. انشالله که همیشه خوشبخت باشین و سالگردهاتون هر سال عشقولانه تر باشه.
الی جون عجب رئیس خوبی داشتی باید قدرش رو بدونی. راستی می تونم بپرسم شما و همسرتون اصالتا کجایی هستین؟
مهرنگار جون انشالله که خونه ای رو که دلت می خواد رو می خرین. امیدوارم هرچی به صلاحتونه همون بشه.
چه پسر خاله با غیرتی داشتی، خوبه حالا زود با خبر شده که می خوای ازدواج کنی اگه بعد عقدت میفهمید اونوقت چیکار می کرد. انشالله که همیشه خوشبخت باشین و سالگردهاتون هر سال عشقولانه تر باشه.
الی جون عجب رئیس خوبی داشتی باید قدرش رو بدونی. راستی می تونم بپرسم شما و همسرتون اصالتا کجایی هستین؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
37 ثانیه پیش
37 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز