2777
2789
عنوان

مامانهای مرداد 89

| مشاهده متن کامل بحث + 37808 بازدید | 687 پست
خب در مورد ازدواج من و احسان:

احسان پسر دایی منه و از بچه گی شدیدا به من علاقه نشون میداد فکرشو کنید از کلاس اول دبیرستان و من کلاس پنجم . خییییییییییلی هم پسر قدیه به همه تو فامیل میگفت .مامانم اینا هم کلی کفری بودن میگفتن این پسره همهجا گفته یه مدت هم بابام روابط رو با داییم کم کرد ولی احسان ول کن نبود سال اول هم پزشکی قبول شد هم دامپزشکی ازاد کرج .یه ترم پزشکی رفت بعد انصراف داد اومد خونمون کرج رفت به بابام گفت که من نمیتونم باید حتما دامپزشکی بخونم کرج .باورتون میشه ؟؟؟؟؟بابام با این سنش نزدیک بود یه بکشتش میگفت عجب پسر قدیه خلاصه تا سال اخر هی میرفتن هی میومدن منم این بین یه بار با یه نفر نامزد شدم(اونم فامیل بود) 7 ماه هم نامزد بودیم بهم خوردو قسمت نشد وهی احسان میرفت و میومد تا اینکه جواب مثبت دادم . سال اخر دانشگاه بودم و احسان طرحش شروع شده بود .
خودم هم خیلی روحیم ضعیف شده فکرم هم مشغول که میشه دیگه تمرکز کافی برای دنیز ندارم دعا کنید زودتر بتونم خودمو جمع و جور کنم
من دلم می‌خواهدخانه‌ای داشته باشم پر دوست،
کنج هر دیوارش دوست‌هایم بنشینند آرام،گل بگو گل بشنو…؛...
شرط وارد گشتن،شست و شوی دل‌هاست،شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست…روی آن با قلم سبز بهار، می‌نویسم ای یار خانه‌ی ما اینجاست ،تا که سهراب نپرسد دیگر” خانه دوست کجاست؟"

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


سلام دوستان عزیزم.همگی خوبین؟
ماجراهای آشنایی همتون خیلی جالب بود مخصوصا اینکه اکثرا یه جورایی همکار بودین ولی از بهارک جون جالبتر از همه بود.بیشتر توضیح بده بهارک جون.
تا آیدین خوابه تند تند بتایپم.بچه ها من دارم آیدین رو از پوشک میگیرم الان تو کار شبش موندم.دو شبه پوشکش نمیکنم دیروز صبح که از خواب پا شد دیدم تختشو حسابی آبیاری کرده ولی دیشب یه بار از خواب پا شد و گفت جیش دارم و بعد اینکه بردمش دستشویی تا یک ساعت هم بیدار بود و حالا رفتم بالای سرش دیدم دوباره تختش خیسه.حالا راهنمایی کنین چه کار کنم برای شبهاش.تازه پی پی رو هم میترسه تو دستشویی بکنه و یبوست گرفته و حتی توی پوشک هم به سختی انجام میده.
لیلی جون آیدین هم جدیدا توی خونه همش چسب منه و هر جا میرم دنبالم میاد و میخواد تو همه کارها کمک کنه مثلا اگه من در یخجال رو باز کردم و نبودش بدو بدو میاد و در یخچالو دوباره باز و بسته میکنه و میگه آیدین کمک کنه.یا گاز رو باید خودش روشن کنه خلاصه کار کردن باهاش خیلی سخته منم اکثر کارهام رو شبا که خوابه انجام میدم.خیلی وقتا هم میگه بغلم کن و خلاصه از صبح تا شب تک و تنها با آیدین یه روزایی دیگه خیلی کلافه میشم و کم میارم.
بیدار شد برم برسم به صبحانه.التمااااااااااااااااس دعا.
من به آمار زمین مشکوکم !!! اگر این شهر پر از ادمهاست پس چرا این همه دلها تنهاست ؟؟
عزیزم ،خوشم میاد اقا احسان پشتکاری داشته واقعا ،همینه که هم تو ازدواجش هم تو درسش موفق بوده
من دلم می‌خواهدخانه‌ای داشته باشم پر دوست،
کنج هر دیوارش دوست‌هایم بنشینند آرام،گل بگو گل بشنو…؛...
شرط وارد گشتن،شست و شوی دل‌هاست،شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست…روی آن با قلم سبز بهار، می‌نویسم ای یار خانه‌ی ما اینجاست ،تا که سهراب نپرسد دیگر” خانه دوست کجاست؟"
سلام مامانای مهربون
صبح قشنگ پاییزیتون به خیر
مژی جون مبارک باشه عزیزم...امیدوارم عشقتون جاودانه باشه...به به چه پسر دایی عاشقی...طفلی چی کشیده اون 7 ماه.......
لیلی جون خسته نباشی عزیزم...قربون دنیز برم مدام تم عوض می کنه....من هم با مهدکودک خیلی موافقم...خصوصا حالا که تجربه اش رو دارم....خصوصا برای شما که خونه هستید و می تونید ساعت کمتری بذارید....رایان خیلی خیلی بچه وابسته ای بود اما از وقتی میره مهدکودک 180 درجه عوض شده....تمام مدت خودش بازی میکنه ...حتی یه وقتایی میگم بیا بازی کنیم میگه بذار برم ماشینم رو پارک کنم...میره دیگه پیداش نمیشه از همه مهمتر تخلیه انرژی هست چون ما هر چقدر مایه بذاریم نمی تونیم مثل هم سن و سالاشون بازی کنیم و بدو بدو کنیم....

هستی جون خوبی؟ حتما فکر می کردی توی کتابخونه ای....دانشگاهی....اینجور جایی اشنا شدیم البته ناگفته نماند که اولش فقط مامان و بابام نحوه اشناییمون رو میدونستند چون این مدل اشناییها خیلی عرف نبود و چیزی که به ذهن همه میومد بدیها و دروغگوییها و ....بود....
راستش رو بخواید واقعا هم سخته ادم بتونه این مدلی اعتماد کنه...ولی خدا رو شکر به خیر گذشت

نازی جون خدا رو شکر که خوشبختی عزیزم
ازیتا جون دیگه چی بگم عزیزم....بپرس تا بگم
در مورد پوشک من هنوز برای رایان شروع نکردم و تجربه ندارم....فقط از ساعت 7 شب مایعات رو محدود کن...در مرد پی پی هم اگر کار به یبوست کشیده یه مدت دست نگه دار و به هیچ عنوان مجبورش نکن
سلام دوستان خوبید

این سایت اعصابه آدم رو خراب می‌کنه

هر کاری کردم نمی‌شه پست گذشت تو کلوپ بهتر هستش اگه باز خواستید من آدرس کلوپ قبلیمون رو بدم برای چت کردن و یا نه یه سایت خوب میشناسم بیاید اونجا عضو بشید

بعد بگم که قاضی‌ ازدواجم رو تو وبلاگ گذشتم اگه خواستید بخونید

با رمز وبلاگ دست جمعیمون هست
دوستی ها کمرنگ بی کسی ها پیداست راست گفتی سهراب آدم اینجا تنهاست
من همچنان درگیر آنفولانزام.تقصیر خودمه.یکشنبه آخر هفته با دوستامون قرار گذاشته بودیم بریم پیک نیک.من هم چون بهتر شده بودم رفتم و هوا خیلی سرد بود و باد میومد. حالا سینوسام چرکی شده و به شدت سرفه میکنم.
Lilypie Pregnancy tickers
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز