2777
2789
عنوان

مامانهای مرداد 89

| مشاهده متن کامل بحث + 37808 بازدید | 687 پست
مبارک باشه بهارک جون

من آخر این ماه سالگرد ازدواجم هست سومین سالگرد من چه فعالم یه پسر دو ساله دارم یدونه هم تو راهی‌
دوستی ها کمرنگ بی کسی ها پیداست راست گفتی سهراب آدم اینجا تنهاست

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


دوستان تو رو خدا مراقب زندگی‌‌هاتون باشید

الان شوهر یکی‌ از دستم رفته دنبال یه زن دیگه چه زندگی‌ خوبی‌ داشتن اصلا باورم نمیشه
دوستی ها کمرنگ بی کسی ها پیداست راست گفتی سهراب آدم اینجا تنهاست
مونا جون نگران نباش!!!!
به قول معروف از هر چی بترسی سرت میاد!!!
همیشه اعتماد به نفس داشته باش..:)
به نظر من شوهری که نیاز به مراقبت داشته باشه...همون بهتر که بره...
مردی که با وجود بچه میره دنبال خیانت ....همون بره بهتره.....
کسی که پدر میشه باید فرای این چیزها باشه!!!
بهارک جون مبارک باشه سالگردتون. انشالله همیشه خوشبخت باشین و سلامت و شاد.


لعبت جون بابا کجا فرار میکنی ؟ یعنی چی همه میگن گرفتارن؟

خدا انشالله گرفتاری تموم مامانهای مردادی رو برطرف کنه تا بیشتر بیان اینجا و ما رو از دل تنگی دربیارن.
Lilypie Fourth Birthday tickers
شیده جون من اصلا نگرن خودم نیستم

چون این چیز‌ها تو خانواده شوهرم نیست

من به شوهرم به اندازه چشمم اطمینان دارم
ولی‌ این زنهای هرزه همه جا هستن و زندگی‌‌ها رو از هم میپاشونن خدا از رو زمین محوشون کنه
دوستی ها کمرنگ بی کسی ها پیداست راست گفتی سهراب آدم اینجا تنهاست
ازدواج من خیلی‌ جالبه هیچ کس مثل من نیست

من کجا استانبول کجا

ما که تو دو هفته عقد و عروسی‌ و بعد هم جنگ و دعوا و دو ماه بعد هم یوسف
دوستی ها کمرنگ بی کسی ها پیداست راست گفتی سهراب آدم اینجا تنهاست
منو همسرم هم توی کارخونه قبلیمون که کار می کردیم با هم اشنا شدیم. من اولین خانومی بودم که تو اون کارخونه استخدام میشدم.

نمی دونم همسرم چه الهامی بهش شده بود که خیلی مشتاق بود من برم تو اون کارخونه. خلاصه اینکه همون هفته اول استخدامم اومدن خواستگاری و ........... .


همیشه بهش میگم نذر کرده بودی با اولین خانومی که تو کارخونه استخدام بشه ازدواج کنی.
Lilypie Fourth Birthday tickers
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز