2777
2789
عنوان

مامانهای مرداد 89

| مشاهده متن کامل بحث + 37808 بازدید | 687 پست
سلام دوستان.منم خیلی دلم برای همتون تنگ شده بود.
عقیق جون ما هم به دنبال خونه هستیم و چه پروژه سنگینیه خونه خرید و فروش کردن.برای خونمون مشتری پیدا شده و قبل از اینکه اونو از دست بدیم باید یه خونه پیدا کنیم چون میترسیم خونمون را زودتر بفروشیم و قبل از اینکه جایی رو بخریم با این اوضاع نابسامان یه دفعه خونه گرون بشه.مشتری هم دو هفته پیش خونه رو بهش قیمت دادیم نمیدونم تو این دو هفته قیمتا تغییری کرده؟عقیق جان خبر داری؟ شوهر من آرشیتکته و خیلی دوست داره که زمین بخریم و خودش بسازه چون خیلی هم به صرفه تره ولی متاسفانه از حد توان ما خارجه و خیلی پس انداز میخواد.آپارتمانها هم هر کدوم یه عیبی دارن و اکثرا لابی و نمای خوشگلی دارن ولی داخلشون جالب نیست.خلاصه خیلی سخته.
از آیدین براتون بگم.پسرم دیگه تقریبا کامل حرف میزنه و از وقتی حرف میزنه خیلی دوست داشتنی تر شده.
پروژه از پوشک گرفتنش هم به اینجا رسیده که با عرض معذرت جیشش رو تو روز کامل میگه حتی اگه بیرون از خونه باشیم ولی پی پی رو اصلا توی دستشویی نمیکنه.شبها هم مجبورم پوشکش کنم چون صبحا پوشکش خیلی سنگینه.کلا با اینکه آب خیلی کم میخوره و سایر مایعات رو هم اصلا نمیخوره خیلی ادرار میکنه نمیدونم از کجا تولید میشه! از غذاشم نگم بهتره غذای جامد رو دقایق طولانی توی دهنش نگه میداره.
پستهای قبلی رو خوندم ولی همشو یادم رفت فقط مهرنگار جون خیلی برای آریا و خودت ناراحت شدم و کاملا درک کردم تو اون لحظه چه شرایطی داشتی.
الی جان به شما هم خوش بگذره.
مامانای نی نی های جدید مونا جون و بهارک جون هم امیدوارم هر روز قلمبه تر بشن و حالشو ببرن.
از لعبت و مریمی هم که خیلی خبری نیست.کجایید.
لیلی و زینب هم که سفرن.
بقیه رو هم خیلی دوست دارم.
عجب پستی شد مادر جان.
من به آمار زمین مشکوکم !!! اگر این شهر پر از ادمهاست پس چرا این همه دلها تنهاست ؟؟
به به خونه خریدنها مبارک باشه.ای کاش من اونجا بودم گلدونهارو ازت میگرفتم. منهم عاشق گل و گلدونم.
دو سه روز بود حالت سرماخردگی داشتم. دیشب تب و لرز و بدن درد و خلاصه خیلی اذیت شدم. هنوزم پهلوم خیلی درد میکنه. کاشکی ماهم بتونیم خونه بگیریم.
Lilypie Pregnancy tickers

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



سلام به همه اونایی کهمنو یاد دارن وندارنننننننننننننننن
نی نیهاتون خوبه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟منم مامان یکتاااااااااااااااااااا ؟؟؟؟؟؟؟؟کسی یادش اومد
دوست جونا دخترم همسن بچه هاتونه نمیدونم شما نی نی هارو از پوشک گرفتین من تنبل نمیتونم ونمیزونم چیکار کنم باهام راه نمیاد اصلا نمیگههههههههههههه هنوز پمپرز میشه چیکار کنمممممممممممم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من به دستان خدا خیره شدم،،معجزه کرد دستان معجزه گر خدای مهربانیها ،سایه سار زندگیت
شولی جان
من تا حالا دوسه دفعه شروع کردم ولی چون زندگیم خیلی تغییرات داشت ظرف چندین ماه گذشته نتونستم به نتیجه برسم. از آخرین بار حدود 2ماه میگذره.چند وقت دیگه صبر میکنم و دوباره شروع میکنم.
Lilypie Pregnancy tickers
سلام دوستان صبحتون بخیر و خوشی

اول مهر اونهایی که بچه مدرسه ای دارن هم مبارک.

دختر من هم چون امروز می خواست بره کلاس بالاتر صبح از خواب بیدار شد و مثل یه بچه خوب ( البته کلی من براش در مورد مدرسه و کلاس بالاتر چاخان کردم) حاظر شد رفت کلاس 2 تا 4 ساله ها.

دعا کنین هر روز همین جوری راحت بره و ادا در نیاره.



مهرنگار جون برای آریا خیلی ناراحت شدم. من همیشه از اینکه این تابها بخورن به بچه وحشت دارم. خدا خیلی رحم کرده. انشالله که دیگه از این اتفاقها برای هیچ بچه ای نیافته.



عقیق جون و آزاده جون یه گونی انرژی مثبت براتون که کارهاتون هر چه زودتر ردیف بشه.


الی جون امیدوارم خیلی بهت خوش بگذره ، خوشحالم که دیانا هم راحت بوده در نبوده شما و اذیت نشده.

Lilypie Fourth Birthday tickers
سلام به دوستای گلم
گلتر از گلم . همگی خوبید

الهیییییییی اریای عزیزم . چقدر خدا بش رحم کرده مهرنگار که تاب تو صورتش یا دماغ و دندوناش نخورده . وای خدا خیلی بش رحم کرده خیییییییلی زیاد . خدا حافظ همه بچه ها باشه .

دیروز یسنا با دماغ اومد رو اسفالت . اونم دماغش کلی زخمه و کبود شده شدید و همچنین پیشونیش . این حادثه باعث شد که حرف من و تاشب به طور جدی دیگه گوش کنه .

امیدوارم ازیتا و عقیق جون خونه های خوبی بخرن بخوشی و تندرستی .

بهارک عزیز رایان گلی خوبه ؟امیدوارم خوب خوب شده باشه. عززززززززیزم

قوربون این ایلین جیگر شیرین زبون شم من سارا جون . خیلی بامزه بود ماچش کن یک ماچ ابدارش کن .
زهره جون خیلی خوش امدی خواهر .کجا بودی عزیزم ؟اوضاع احوالت خوبه ؟

الی جون خوشحالم که به شما داره خوش میگذره جای ما رو هم خالی کن.

نسیم گل خوبی عزیزم ؟قوربون این ماهان . مربع بزرگ خواب دیده .خیلییییییی بامزه .وای خدا ادم نمیدونه چیکار کنه برا این شیرین زبونی بچه ها و شیرین کاریاشون .

هستی عزیزم خوبی؟؟؟؟؟؟؟کلاس بالایی ایلین مبارک باشه عزیزم . چقدر خوبه بچه هاتون از اول رفتن مهد . دیگه نه استرسی دارین ونه.....

خب یسنا هم سرش خیلی شلوغه دیروز مامان جون بابا جون اهوازیش از اهواز اومدن و همگی خونه ما بودن یسنا دیگه سر از پا نمیشناخت . به زور ساعت 5/11 خوابوندمش . نمیدونست پیش کی بخوابه . اینقدر رقصیده که نگید و نپرسید .از امروز مامان احسان گفت پرستارش نیاد خودم هستم . دیگه خب من خیلی خیالم راحته شکر خدا . احسان دیروز امتحان زبانشو داد ولی باز رد شد الان تهرانه رفته ببینه میتونه برا 7 مهر مجدد ثبت نام کنه یا باید وایسه تا ابان ماه .
سلام
صبح اولین روز پاییزیتون به خیر و شادی
ازیتا جون عزیزم چرا اسم منو جز باردارا اوردی؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!! مونا و زهره نی نی دارن!!!!!!!!!!!!!!!!
عقیق جون امیدوارم همه کارهات به خیر و خوشی انجام شن و بهترینها براتون پیش بیاد.....
لیلی کجایی؟ دلم برات تنگ شده به خدا!!!!!!!!!!!!!
سمانه تو کجایی؟
هستی جون رایان هم امروز خیلی خوب رفت مهدکودک...نمیدونم قضیه چی بود!!! البته از ساعت 6 توی خواب و بیداری همش می گفت مامان نمیری سر کار؟؟؟ نمیدونم وقتی مامانم اینا رفتن چکار کنم....
نسیم جون شما خوبی؟ حتما اونورا حسابی سرد شده...اره؟ ماهان با مهدکودک چطوره؟ می تونه ارتباط برقرار کنه؟
شیده چرا یه خط در میون میای؟
سلام به همه
صبحتون به خیر
من تازه رسیدم سر کار
البته هنوز دارم از هیجان و استرس میلرزم!!!!
بابا ....پسر من کلاس دومی شده!!!!
ههیچ کس یادش نبود امروز اول مهره!!!
البته کلاس دوم استرسش کمتره....من خودم از پسرم بیشتر استرس داشتم...
خدا رو شکر معلمشون خیلی مهربون بود....ولی با هیچ کدوم از بچه های پارسالشون یک جا نیوفتاده!!!
مهرنگار جون
خیلی ناراخت شدم یرای آریا جونی.....
بلا به دور...
این عکسش هم که دلمون رو بد جور ریش کرد....
امیدوارم زود خوب بشه!!!
خدا رحم کرد....همیشه پارک میبرید بچه ها رو مواظب این بچه بزرگها که با شدت تاب بازی میکنند باشید!!!
این برای همه مامانهایی که بچه مدرسه ای دارند:

نوشته آبراهام لینکلن به پسرشه:

دنیای عزیز:

امروز پسرم رفتن به مدرسه را آغاز می کند وشرایط جدید تا مدتی به نظرش عجیب وغریب خواهد آمد. برای همین امیدوارم که تو با نرمش ومتانت با او رفتار کنی.

آخر می دانی، پسرم تا به امروز پادشاه لانه ی خود و رییس حیاط خلوت خانه بوده است. من هم همیشه دور وبرش بودم تا برزخم هایش مرهم گذارم و دردهایش را تسکین دهم.

اما اکنون همه چیز در شُرف دگرگونی است.

امروز صبح، او از خانه خارج خواهد شد، برایم دست تکان خواهد داد و ماجراهای بزرگ زندگیش را که شاید شامل مبارزه، غم و اندوه و تاسف خوردن باشد، آغاز خواهد کرد.

پسرم برای اینکه بتواند در این دنیا زندگی کند، باید ایمان قوی، عشق، جرئت وجسارت داشته باشد.

پس ای دنیا، امیدوارم که تو دست های کوچکش را بگیری و چیزهایی را که بایستی در زندگی بیاموزد و بداند به او یاد بدهی. او را آموزش بده، اما اگر می توانی، با ملایمت و محبت؛ به او یاد بده که در این دنیا در برابر هر آدم خبیث، فردی قهرمان هست؛ که در برابر هر سیاستمدار فاسد، رهبری فداکار و درست کردار و درمقابل هردشمن، دوستی مهربان وجود دارد. عجایب کتاب خلقت را به او بیاموز.

لحظاتی توام با آرامش به او ببخش تا در باره ی اسرار جاودانه ی پرندگان در آسمان، زنبورها در زیر نور آفتاب و گل ها در تپه های سرسبز تعمق کند. به او یاد بده که شکست خوردن بسیار افتخار آمیزتر از بکار بردن خُدعه ونیرنگ است.

ای دنیا، به پسرم بیاموز که به افکار و عقایدش ایمان داشته باشد؛ هرچند دیگران آن رانادرست پندارند. به او یاد بده که نیروی اندیشه و قدرت بازویش را به بالاترین خریدار عرضه کند، اما برای قلب و روح خود هرگز بهایی تعیین نکند.

به او بیاموز تا به عربده های اراذل گوش ندهد... و هرگاه تصور می کند حق با اوست، از خود ایستادگی نشان دهد و برای رسیدن به هدفش بجنگد.

ای دنیا، با ملایمت به او درس زندگی بیاموز، اما نازپرورده اش مکن، چرا که فولاد تنها در مجاورت آتش، آبدیده و محکم می شود.

این خواسته ی بزرگی است، دنیا، می دانم. اما ببین چه کار می توانی بکنی،

پسرک من، موجودی است کوچک و نازنین.
یک نکته بگم در مورد پارک رفتن و سرسره!!
انگار همه بچه های اول این طوری اند!!!
پسر بزرگه من که تا 4-5 سالگی وقتی پارک شلوغ بود میترسید و همین طور وای میساد تا همه برند بالا بعد خودش بره!!!
اما امان از این بچه های دوم!!!!
خیلی بزن بهادرند!!!
سام وقتی میرسیم پارک با شدت هر چه تمام تر به طرفه وسایل بازی میره و اگه بخواد بره سر سره سعی میکنه زودتر از همه بره جلو و هر بچه ای هر چه قدر بزرگ هم باشه بهش اجازه نمیده زودتر از اون بره...یک تنه بهش میزنه و میگه نوبت خودمه!!! و مثل قرقی میره بالا!!!!
چی کار کنم دیگه بچم یک کم قلدر و تا حدودی بی تربیته!!!
تازه با کمال تاسف بعضی مواقع بچه ها رو اگه کند عمل کنند هل میده!!!
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز