2777
2789
عنوان

مامانهای مرداد 89

| مشاهده متن کامل بحث + 37808 بازدید | 687 پست
شیده جووووووووووون باور کن وقتی کامنتهاتو میخونم منو یاد خواهر وسطیم میندازی. عزیزم دوستت دارم واسه همین حال میکنم بهت گیر کنم!!! وگرنه اصلا قصدم جسارت به شما نیست خدای ناکرده. سینه خیزتم، مردتم (با ضمه) افقی!

راستی منظورم بینی نبود یادمه یه بار گفتی میخوای پروتز م م ه!! کنی خواستم ببینم پیگیر شدی یا نه. هر چی باشه از نیمرخ بهتر خودشو نشون میده!
ببینید وقتی نظرات متفاوت ارائه میکنیم چقدر مطالب مختلف یاد میگیریم؟؟ آورین آورین

مونا جون مرسی از مطالب مفیدت. بازیها هم ایده های جالبی بود. من و حسین و شوشو با هم آلیسا آلیسا و عمو زنجیرباف بازی میکنیم. حسین خیییییییییییلی دوست داره. در ضمن با حسین چشم بسته هم انجام میدم به دو حالت:
- یکی چشمهاشو میبندم و بعد دونه دونه وسایل مختلف میذارم توی دستهاش تا حدس بزنه چیه. مثل شونه، مسواک، برس، کلید، موبایل، سی دی، قاشق، چنگال، لباس و .... هر کدوم رو بتونه اسمش رو میگه و هر کدوم رو نتونه اداشو در میاره. مثلا موبایل: دستش رو میبره روی گوشش و میگه ادو!
- یه روش دیگه هم چشمهاشو میبندم و میچرخونمش و بعد دست میزنم تا با شنیدن صدا و دنبال کردنش منو پیدا کنه. البته فاصله نسبتا کوتاهی درنظر میگیرم که احتمال برخورد با اثاثه کم بشه.

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



امروز حسین یه شیرین کاری کرد که اگه نگم میمیرم! تو شهرداری یه دستگاه نوبت دهی که شامل چهارتا دکمه مجزا و فعال بود گیر آورده بود تند تند شماره میگرفت مینداخت توی سطل زباله کنار دستگاه! خلاصه سر و صدایی از این خانومه!! (صدا ضبط شده) درنیومد؟؟؟؟ مدام میگفت شماره .... باجه .... شماره ..... باجه ..... بعد هم چند تا برگه نوبت برداشت برد پیش کارشناس پشت باجه داد میزنه عموووووووووووووووو!!!! دیروز هم رسما رئیس بانک رو کچل کرد! اونقدر کنار دستگاه آبسردکن گلکاری کرد که بنده خدا رئیس بانک اومد نشست کنارش براش به میزان کافی آب بریزه!! (آخه من دستم بند بود!) بعد هم کلی ازش شکلات گرفت البته با گفتن همون لفظ معروف عمو!
سلام صبح بخیر

به قول دوستان خوبم ، کرکره ها بالا الهی به امید تو

عقیق جون افرین به شما مادر و پدر نمونه که بازیهای جالبی میکنید . چقدر خوبه ادم میتونه از پست ها ایده بگیره و تنوع بده به بازیهای بچه ها . بوس کن این گلپسرت رو.

خب برم پستای قبلی رو بخونم
سلام به مامانهای مهربون و دوست داشتنی. صبحتون بخیر

مونا جون عکسهای دختر گلت رو دیدم. ماشالله به این حاجیه خانوم. خدا حفظش کنه.


عقیق جون ما چطوره؟ از حاج حسین بعیده رژ مالی میکنه ؟ به قول ایلین لب میزنه؟

آیلین به رژ میگه لب ، تازه به رژ من که شکل رژ دوستمه ( همون دوستم که خونه ما میموند،انوشه) میگه لب انوشه. دفعه اول که او ن رژ رو توی کشوی من پیدا کرد بدو بدو راه افتاده بود تو خونه می گفت لب انوشه ، لب انوشه.

به ریمل و مداد هم میگه چشم.

یه بار که دوستم داشت آرایش می کرد رفت بهش گفت آی شیطون بازم چشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

عقیق همش تقصیر حسینه ها من اول صبحی یاد شیرین کاریهای آرایشی آیلین افتادم.
Lilypie Fourth Birthday tickers
از دیروز یه مسئول تولید برامون آوردن. من بیچاره هم که باید هر کی وارد کارخونه میشه همه آزمایشات رو یادش بدم.

از اون ور هم مدیر عامل عزیز و مهربونمون استعفا داده. حسابی اعصابمون به هم ریخته است. فردا قراره بیایم تهران برا خداحافظی.

دعا کنین وضع کارخونمون به هم نریزه و کارمون رو از دست ندیم.
Lilypie Fourth Birthday tickers
سلام به هستی عزیزم و نوشین گلمون .خوبین خوشین .

عکسای بچه های گلمون رو دیدم . خدا حفظشون کنه این عسلهای زندگی رو

هستی جون امیدوارم مشکل کاری برات پیش نیاد عزیزم .

وضع کار چقدر خراب شده . مرکز ما میخواست نیرو جذب کنه باورت نمیشه چه رزومه هایی برا استخدام میومد کارگزینی توپپپپپپپپپپپ. ولی فقط یه نفر گرفتن اومنم در حد معمولی نمیدونم چرا . اصلا هیچ ربط به مردک تحصیلی هم نداره از یه طرف مجوز از وزارتخونه گرفتن برای اعلام جذب نیرو از یه طرف یه رشته بیربط از دانشگاه معمولی جذب دارن میکنن .اونم با این همه مدارک عالی . دلم به حالشون خیلی سوخت وقتی با هزار امید اومده بودن اینجا .

در مورد تایم اوت که خیلی برا منم جواب داده یسنا اصلا نمیذاره من شروع کنم تا میخوام اجرا کنم بچم تسلیم میشه . احسان گاهی خیلی دلش میسوزه به من میگه نه و.... ولی من قبول نمیکنم . اما وقتی باهم تنهان دختر و پدر حسابی سنگ تموم میذارن.یعنی میرم خونه انگار بمب ترکیده دلم میخواد یه عکس بگیرم بزارم اینجا . پریشب به احسان گفتم اگه شما هم با یسنا همکاری کنی توی این قضیه ، وقتی اومدم خونه شما رو هم مثل یسنا میذارم تو اتاق بدون موبایلت و لپ تاپ (احسان بدون اینا نمیتونه زندگی کنه)و واقعا جدی گفتم . دیروز رفتم خونه دیدم عجب صفایی داره .

شیده جون منم خیییییییییییییلی دلم میخواد یسنا رو بذارم مهد اما میترسم خدای نکرده اگه مریض شه نتونم بیام سر کار و برا از این طریق مشکل درست شه . زنگ رزدم پیشرو گفت بالای سه سال قبول میکنن. یه مهد نزدیک کوچمون باز شده تازه نرفتم ببینم چه جوریه ولی خیلی وسوسه میشم . احسان میگه بذار 3 سالش بشه بعد. همکارام هم اکثرا بالای 3 سال گذاشتن مهد .
مژی جون من هنوزم نتونستم خودمو راضی کنم برای مهد گذاشتن بردیا این ترم هم به خاطر بردیا کمتر واحد برداشتم که بیشتر از دوروز در هفته نشه که مصطفی هم از کارش نیفته من بیشتر از همه از مریضی میترسم پس فردا فصل سرماست و هی میخواد ویروس جدید بیاد من اصلا حوصله مریض شدن بردیا رو ندارم واقعا بردیا هم بشدت بد مریضه
از چه دلتنگ شدی ، دلخوشیها کم نیست . . .
سلام به دوستان آن لاین

مژی جون میشه دقیقا در مورد تایم اوتی که روی یسنا انجام میدی توضیح بدی. آیلین رو که می ذارم تو اتاق بیشتر گریه میکنه ، خیلی وقتها هم پا میشه میاد بیرون و بغل گوش من جیغ میکشه. من تا حالا دلم نیومده در رو قفل کنم.


واکسن آنفولانزا میزنین به بچه ها ؟ من پارسال برا آیلین زدم به نظر خودم خیلی خوب بود.
Lilypie Fourth Birthday tickers
سلام دوستان

هستی‌ جون من یوسف رو میزارم تو اتاق خودم که اسباب بازی هم نیست اگه شب باشه لامپ رو روشن می‌کنم که نترسه

در رو هم قفل می‌کنم میام گریه هم کرد که کرد

زمان میگیرم دو دقیقه بعد میرم بهش میگم ساکت میشی‌ میگه آره اون کار بدی که کرده رو بهش میگم میگم دیگه انجام میدی اونم جواب‌های منو میده در آخر هم میگه ببخشید منم در رو باز می‌کنم

منو بغل می‌کنه سریع بوس می‌کنه

دیگه هر کی‌ هم بگه بیا نمی‌ره منظور خانواده خودم هست

میاد روی یه صندلی ساکت میشینه دیگه بلند نمی‌شه
دوستی ها کمرنگ بی کسی ها پیداست راست گفتی سهراب آدم اینجا تنهاست
هستی جون واقعا پارسال جواب داد ؟
یادمه لیلی جون یه بار گفت دنیز با اینکه واکسن زده بود سخت مریض شد منم هی دو دل شدم پارسال نزدم
البته خداروشکر پارسال بردیا اصلا سرما نخورد البته امسال فکر میکنم چون شیر مادر نمیخوره بدنش کمتر مقاومت میکنه حالا نمیدونم بزنم یا نزنم
از چه دلتنگ شدی ، دلخوشیها کم نیست . . .
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز