2777
2789
عنوان

من خیلی میرم محل کار شوهرم

| مشاهده متن کامل بحث + 30942 بازدید | 577 پست

بچه ها چون عادت دارم فکرهای منفیمو مینویسم اینجا اینو دارم مینویسم.

امشب خیلی حالم خوب بود با شوهرم و دوستامون شام رفته بودیم بیرون، یهو دوستم گفت که خبر داری فلان همکلاسیمون که متخصص پریو شده با اون یکی هم کلاسیمون که متخصص ارتودنسی شدن الانم دارن ازدواج میکنن امروزم جلسه داشتن و هیئت علمی دانشگاه ایلام شدن هردوشون(رشته ها و دانشگاه فرضیه). فلان همکلاسیمونم یه مرکز دندانپزشکی دیجیتال خفن زده تو مثلا یکی از شهرستان‌های کوچیک استان سیستان بلوچستان. یهو کل وجودم انرژی منفی شد که همه‌ی اینا تو درس از من ضعیفتر بودن من رتبه یک کلاسمون بودم. الان چه کار دارم میکنم؟ از کار بیکار شدم با یه رزیدنت ازدواج کردم با اینکه خیلی دوسش دارم ولی هردومون به هیچ موفقیت   موقعیتی نرسیدیم. حسرت اینکه اون دوتا دوست متخصصمون چقدر شرایطشون استیبله و تازه دادن ازدواج میکنن یا اون یکی دوستمون یه مرکز خفن زده حالا چه فرقی میکنه کجا هستن. من چی؟ پشت سرم چیا میگن.

جوری حالم گرفته شد رفتیم تو ماشین شوهرم گفت باید بشینی تخصص بخونی گفت شبایی که من درس میخونم مجبورت میکنم توام درس بخونی صبحا بیدارت میکنم درس بخونی

باید برید شهرستان؟یا اطراف تهران هم میشه؟همون جایی که مادرتون اینا هستن نمیشه برید؟شرایط که پیش اومد ...

من قبل ازدواجم اطراف میرفتم ولی امتیازش خیلی کمه و هزار سال طول میکشه تا پروانه تهران گرفت و واقعا رفت و امدش سخته مخصوصا که خونه ما خیلی دوره

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

خودت میدونی کی گزارش داده؟چقدر بد هیچ کاری نمیشه کرد؟اگ فوقش نشد کاری کنی بشین برا تخصص بخون این مدت ...

نه نمیدونم

میتونم برم کلینیک دیگه اونا که خبر ندارن ولی خب کسی که باهام مشکل داره اونم باز گزارش میده و فکر میکنم عکقبش بدتر میشه

فعلا منتظرم ببینم چقدر قراره جریمم کنن

بچه ها چون عادت دارم فکرهای منفیمو مینویسم اینجا اینو دارم مینویسم.امشب خیلی حالم خوب بود با شوهرم و ...

چقدر قسمت آخرش قشنگ بود   خب چرا حسرت میخوری عزیزم بشین قشنگ با انگیزه بخون  انقدر رتبت خوب بشه حق انتخواب شهر و رشته با خودت باشه 

تو اگ رتبت خوب باشه میتونی هر شهری ک شوهرت طرح افتاد و دانشکده داشت انتخواب کنی برید اونجا  هم از شلوغیا تهران دور میشید هم خودت و شوهرت پیشرفت میکنید از همه اینایی ک میگی میوفتید جلو      شوهرت حمایتت میکنه همو دوست دارید زندگیتون و میسازید به شرط اینکه دیگ باهم تو یه تیم باشید بجای دعوا و تنش و فکرای منفی خودت  باهم دیگ به هدفاتون برسید 

عزیزم گذشته ها گذشته

فکر کردن و بهم ریختن حال خوبتون چیزی درست نمیکنه

درسته که همسرتونم رزیدنته اما خب جراحه بالاخره

میدونید خیلیا ارزو دارن توی همین موقعیت شما باشن؟

این نامردی در حق خودتون هست که از جایگاهی که الان توش هستید ناراحت باشید و حسرت بخورید صرفا بخاطر تخصص نداشتن

شما بسیار بسیار قوی و با اراده بودید که تونستید با اوضاع سخت خانوادگی درس بخونید برید دانشگاه خوب،رشته خوب و بعدم یه ازدواج خوب،شاید تخصص نداشته باشید یا یه مرکز خفن نداشته باشید،اما خیلی چیز ها هم دارید که حواستون بهشون نیست

من فکر میکنم حکمتی بودی توی اینکه گزارش شما رو دادن و دیگه کلینیک نمیرید،حکمتش هم این بوده که درس یخونید برای تخصص و پیشرفت کنید توی جایگاه شغلیتون

الان که شرایط درس خوندن دارید دیگه نباید خودتون رو ناراحت کنید که...

همسرت پیشنهاد خوبی داده حتما اینکار کن،احتمالا متوجه شده شما چقدر ناراحتی به حرفش گوش کن و بشین بخون.


و اینکه شما و همسرتونم آدمای موفقی هستید،همسر شما پزشکه و بعد گرفتن تخصصش اون معروفیت و موفقیتش کامل میشه یعنی میخوام بگم مقایسه نمیشه کرد یکی ۳۰سالگی به اون هدفش میرسه و یکی ۴۰سالگی همه توی یه سن نمیرسن.

من الان بخوام خودمو با بقیه مقایسه کنم اینقدر حالم گرفته میشه و افسرده میشم که نگم براتون دیگه موقعیت و شرایط و اهداف فرق داره

بعضی اتفاقا تلخن و ناراحت کننده مثل اینکه الان شغلتون اینجور شده ولی چه بسااا این فرصتیه که خدا براتون گذاشته بنشینید تو خونه با خیال راحت درستون بخونید از لحاظ هزینه شما که مجبور نبودید کار کنید همسرتون به هرحال میتونه اینکار انجام بده و کمترین کاره در برابر کارای شما،فقط با ذهن مثبت و بدون درست کردن چالش درستون بخونید.

من خودم خواهرم گاهی بهم میگه خیلی برای خودت چالش درست میکنی و همه چیز سخت میگیری و واقعا دیدم درست میگه یجاهایی ماجرا اونقدر سخت که من فکر میکنم نیست

اهوانه یبار گفتی بعیده ک من اگ تخصص قبول بشم با شوهرم تو جایی ک طرح بیوفته باشیم  

ببین بجز شهرای تاپ واسه تخصص کلی شهر دانشکده داره همدان قزوین بابل کرمان یزد  اهواز تبریز زاهدان البته اینارو خودتم بهتر از من میدونی   واقعا تو رتبه خوب بیاری انتخواب با خودت باشه میتونید یجور بچینید یجا باشید یا تو مرکز استان باشی شوهرت شهر با فاصله نزدیک که بشه رفت و امد کرد 

اینا میگم بهت ک دیگ تو ذهنت واسه خودت بهونه نیاری  اگ بخوای نشدنی نیست 

شاید دوستات الان به موفقیت خفن رسیده باشن تو ۵ سال دیگ برسی ولی در نهایت تو بهتر از اونا باشی  شاید الان اونا همسراشون ب ثبات رسیده باشن ولی چندین سال دیگ شوهر تو یه جراح معروف بشه ک قابل مقایسه نباشه 


چقدر قسمت آخرش قشنگ بود خب چرا حسرت میخوری عزیزم بشین قشنگ با انگیزه بخون انقدر رتبت خوب بشه حق ا ...

اره یکم دلم گرم شد. مخصوصا اینکه خودش از حال و هوام فهمید به خاطر تخصص ناراحتم

بعضی اتفاقا تلخن و ناراحت کننده مثل اینکه الان شغلتون اینجور شده ولی چه بسااا این فرصتیه که خدا برات ...

اره شاید واقعا حکمتش این باشه.

ولی تمرکزی روی درسها ندارم همشون خیلی سخت و غیر قابل فهمن برام ۷ ۸ ساله درس نخوندم

عزیزم گذشته ها گذشتهفکر کردن و بهم ریختن حال خوبتون چیزی درست نمیکنهدرسته که همسرتونم رزیدنته اما خب ...

مرسی عزیزم متاسفانه خیلی منفی نگرم.حتی شوهرم این حرفها رو زد همش تو ذهنم بود جی میشد این حمایتها رو اون سال که تخصص قبول شده بودم خونوادم بهم میزدن 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز