من خیلی میرم محل کار شوهرم

شاید با دوستش حرف میزده

هرچی که بوده بی ربط به اکسشه 

شما دوس داری به هر بهانه ای شده زندگی رو به خودت تلخ کنی و سریع فکرای منفی کنی لطفا واسه این موضوع تراپی برو 

شاید با سال ۵ بحثش شده شاید با همراه مریض پرستار سال پایین 

شاید یه فالتی داده شاید اصلا خودش خسته بوده از کشیک مودش پایین بوده به هر دلیلی نخواسته ترو هم ناراحت کنه و بلافاصله نیومده خونه

در هر صورت فکر امشبتو باش در میون نذار

بذار شاید خودش بگه یا یوقتی ک مناسب بود ازش بپرس

سر چی کات کرده با دختره؟

خواهش میکنم وقتی حرف میزنی یه نقطه ی مشترکی تو قلبم فشرده میشه چون خودم هم شرایط مشابهی رو تجربه کردم و با تمام وجودم درک میکنم که چقدر سخته و چقدر قدرت ذهنی و جسمی میخواد تا بشینی اینارو بشکافی و از نو ببافی ،به قول تراپیستم جان سختی از ویژگی های توئه ♥️تو تنها نیستی و میلیون ها آدم هستن که همین الان قلبشون فشرده ست از دست این اضطراب لعنتی ،همه چی به وقتش درست میشه غصه نخور  با اینکه فقط با چت صحبت میکنیم و قاعدتا چت فاقد روح و حس و حاله نسبت به صحبت حضوری یا حتی ویس اما از پشت کلماتت هم میشه پی برد به انرژی قشنگت و گوهر نابِ وجودت این ها رو بدور از مبالغه بهت میگم دوست من ♥️مطمئن باش همه ی این سختی ها مثل اون ضربه های پتک آهنگر میمونه که داره وجودت رو میسازه ،مثل شراره های آتش میمونه که داره گداخته ت میکنه تا انعطاف پذیری و نرمش رو یادت بده و به وقتش روزگار خودش نازت رو هم میکشه مطمئن باش که گوهر وجودت خودش بعد از این هم راهش رو پیدا میکنه ♥️♥️

راستی اون پادکست اسمش این نقطه بود میتونی تو اپ کست باکس دانلودش کنی اپیزود آسمان آبی ذهن ،دیگه با اجازه ت برم بخوابم که فردا امتحان دارم درمانگرم بعد ده سال از اتمام تحصیلم بهم باور و قدرت این رو داد که برم سراغ رشته ی مورد علاقه م روانشناسی🤩و خدارو هزار بار شاکرم که بهم فرصتش رو داد تو هم اگر خوبیهای زندگیت رو بنویسی مطمئنم کامت شیرین تر میشه عزیزِ ندیده ام ♥️♥️شبت بخیر 

و اینکه من مود همسرتو تحسین میکنم 

رزیدنت نوروسرجری با فشار جسمی روحی زیاد 

بازم اکثر اوقات برخورد خوبی داره 

لطفا این مواقع رو به پای فشار ‌‌کاریش بذار 

در رابطه با غذا بردن هم بنظرم حتما برو ولی جایی که بقیه همکاراش نباشن تو محوطه یا ماشین مثلا اینجوری بهتره 

ببین روابطی که در گذشته داشتیم مدت زیادی زمان میبره تا کامل فراموش بشن

ممکنه شوهرت بعضا بهش فکر کنه و این طبیعیه

ولی تهش به تو برمیگرده

تو دو تا گزینه داری

مرتب بهش شک کن حتی اگه اونم به فکرش نباشه تو با ایما اشاره بگو میدونم تو فکرشی اونقدر به خودتو خودش القا کن تا واقعا تو رو ول کنه

یااااا

مث زن قدرتمند غیر اویزون با خودت خوش باش اونم هر وقت اومد سمتت از خوشیت سیراب بشه حتی اگه برات محرز هم شد که به فکرشه برات مهم نباشه اونقدر به این پدیده بی اعتنا باش که کمرنگ بشه

عزیزم  چرا فکر خیانت میکنی 

تو از خونه رفتی شوهرت به اب و اتیش زد که برگردی 

بنظرت با این تفاسیر چرا باید الان خیانت کنه 

بنظر منم رفتار الانش ک ۳ ساعت نبوده طبیعی نیست ولی پای خیانت نمیشه گذاشتش چون همه کار واسه برگشتن تو کرد 

به نظرت مشکلی براش دوباره تو بیمارستان پیش نیامده؟

اسی و اینکه درمورد باشگاه بودن مشخصه وقتی بیاد بوی عرق میده  یا اینکه لباس مگ برا باشگاه نمیبره؟

متاسفانه شوهرت ادم احساساتیه و ممکنه هنوز فراموشش نکرده باشه

ولییییی فعلا نامبر وانش تویی

مادرشوهرتم اگر خودشو شکست و اومد خونت بهش یه فرصت بده و بگو بخاطر تمام خوبی هایی که کردید با وجود اینکه بسیار دلم شکست و به زمان زیادی نیاز داره برای ترمیم سعی میکنم به رابطمون یه فرصت بدم چون برام ارزشمند بود همیشه

ولی من شما رو‌ جور دیگه ای میدیدم و توقع بالاتری داشتم

شوهرت لج نکرده باهات که نرفتی بیمارستان بخواد اینطوری لجتو دراره؟ البته خودم این احتمال و کم میدونم چون بچگانس؟

ولی به هر حال

من هیجوره نمیتونم به خیانت و اکسش و این داستانا فک کنم بخاطر اینکه وقتی رفتی به هر دری زد زودتر برگردی سر زندگیت 

اونموقع نمتونست از فرصت استفاده کنه؟

شاید تو‌محل کار یا ... باکسی حرفش شده 

یا کسی چیزی گفته بهمش ریخته

یا نتایج امتحانی چیزیش اومده 

امروز نیورد؟

بیدار نمیشه اگ گوشیش و ببینی؟

یااینکه به دوستش پیام بده بگو امشب تو باشگاه اتفاقی افتاده یا بحثی بوده که همسرمو بهم بریزه؟