من خیلی میرم محل کار شوهرم

برای حال خوب شما و همگی دوستان" اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم"🌸

عزیزم خیلی خوبه که همسرت به خاطر تو و اینکه ناراحت نشی داره سعی  خودشو میکنه 

به نظرم تو هم سعی کن بیشتر و بیشتر بکشونیش سمت خودت بهش شک نکن مطمئنم انقدر تو رو دوست داشته که اومده راستشو  بهت گفته 

همسرت دنبال یه گوش شنواست 

و محبت و توجه از سمت تو 

تا کامل از اونا دور بشه 

یادته تو دوران دوستی گفته بود دلم لازانیا میخواد 

بعد توییت کرده بود این زن بهترینه ... اگه نبود معلوم نبود چه بلایی سرم می اومد 

تو ، فشار هایی که تحمل میکرد و میکنه رو میدونستی  و از اول هواشو داشتی 

پس همونطور مثل گذشته پشتش باش 

به اینم فک نکن که پرستارا بد نگاه میکنن 

کاری که میدونی درسته انجام بده 

اگه میبینی با این کارا شوهرت آرومتر میشه 

حتما انجام بده 

گور بابای نگاه و حرف بقیه

رفتید مراسم؟

ازون حرفا بودا!

چه کلمه ای به کار میبرن که ماها هنوز نمیدونیم؟بگید یاد بگیریم

آهوانه جان ستاره کیه؟

من چند بار تو تاپیک هات اسمش رو شنیدم ولی نمیدونم کیه و چرا روش حساسی

به نظرم بخش زیادی از حساسیت ها و شک به خیانتی که داری به افکار خودت برمیگرده

اینو مطمئن باش اگه همسرت جای دیگه سرش گرم بود سر اون ماجراها که اتفاق افتاد هیچوقت اونجوری تلاش نمیکرد که تورو برگردونه

تازه از فرصت استفاده میکرد به روابط دیگه میپرداخت…

خودت رو آروم کن عزیزم

این زندگی و همسرت مال توئه نه هیچکس دیگه

اینکه قبلا کیا بودن هیچ اهمیتی نداره

مهم اینه که تو الان تو این زندگی هستی

ببخشید این رو انقد رک بهت میگم ولی انقدر باهوش هستی که اگه خدای نکرده خیانتی اتفاق بیفته سر و صداش رو میشنوی و نشونه هاش رو پیدا میکنی

اما یه شرط بزرگ داره اونم اینکه اصلا دنبال نشانه هی نگردی و کمی رها کنی همه چیز رو.

میخوام یه تجربه شخصی درباره زندگی خودم رو بهت بگم

من قبل از همسرم با یکی دوست بودم مدتش هم کوتاه نبود…

وقتی با همسرم آشنا شدم اون این موضوع رو فهمید

به جرئت میتونم بگم دو سال و نیم دوستیمون همش بحث این چیزا بود و کنکاش های همسرم

همسرم از هر لحاظ از اون شخص سابق سر تر بود

ولی نمیدونم چرا اینو نمیتونست بپذیره

حتی طوری شد که کارش رسید به روانشناس

مدام سوال میکرد و از گذشته من صحبت میکرد

و این واقعا حال من رو بد میکرد

یه روز رفتم پیش روانشناسش که ببینم اوضاع بهتر میشه یا نه

بهم گفت این آقا یه علاقه جنون وار به شما داره

هرچیزی که مربوط به شماست و با کس دیگه بود اذیتش میکنه

هر روز میشینه مرور میکنه که کجاها رفتید چه حرفایی بینتون رد و بدل شده و…

گفت توصیه میکنم این رابطه رو تموم کنی چون نمیتونی در کنارش ارامش داشته باشی

منم دیدم هم اون داره اذیت میشه هم من

از همه جا بلاکش کردم

دو ماه کامل بلاکش کردم

زنگ زد به دوستم.میدونی چه سوالی از دوستم پرسیده بود؟

اینکه من با کسی اشنا شدم یا نه!

یعنی تمام فکر و ذکرش این بود همیشه که من گذشته با کی بودم الان با کسی هستم یا نه!

و من میگفتم تو بخاطر علاقه ای که بهم داری حاضری اینجوری اذیتم کنی که رابطه تموم شه ولی دست از افکارت نکشی که از با خودم بودن لذت ببری؟!!!

خلاصه سرت رو درد نیارم

اینا رو گفتم که یه چیزی رو بهت بگم

وقتی همسرم درباره گذشته حرف میزد حالم رو بد میکرد

من رو پرت میکرد به روزایی که دوستشون نداشتم

باعث میشد بیشتر به گذشته فکر کنم

تو ذهنمم اون ادم سابق بزرگ میشد میگفتم مگه اون چی داشت که این انقد خودش رو مقایسه میکنه و براش مهمه

از وقتی عقد کردیم دیگه صحبتی از گذشته باهان نکرد حتی یه کلمه

ازون به بعد گذشته من کمرنگ شد

عزت نفس همسرم از نظرم بیشتره

همه چیز خیلی بهتر و اروم تر شد

آها آها گرفتم چی شد

اره خب حق داری کمی جنجال برانگیزه موضوع

ولی اینطور که فهمیدم رفته رفته داره رابطش باهاشون کم میشه دیگه

خیلی کار خوبی کردی رفتی خونشون برای مراسم

اینجوری نشون دادی که کاملا مطلعی که همسرت با اونا ارتباط داره و حساسیتی نداری روشون