گوشیش خونه بود زده بود به شارژ رفت دم در خونه کار داشت چند بار زنگ خورد یهو دیدم شماره ی زنه سالهای قبل با هم بودن تا گوشی رو برداشتم الو گفتم قطع کرد اومد خونه بحثمون شد خاک تو سرش بهم گفت ی زنگ زده تو بزرگش کردی گفتم همش شک داشتم الان فهمیدم شک کردنم الکی نبوده گفت اره این زنه بلده شما بلد نیستی چطور زن زندگی باشین اره بلد نبودم تو خونه بشین غذا درست کن به بچه برس و کارای دیگه خونه بعد این زنه تو کافه ها در حال قلیون کشیدن و تو ارایشگاها دنبال ناخن و مژه کاشتن بعد بهم میگه نمازت دیر نشه مرتیکه بی لیاقت