من خرررر دوستم تو دبیرستان بهم گفت همرام بیا با یه پسره گوه قرار داشت
من خر همراش رفتم
گفت بریم تو اون خونهه گفتم بگو پسره بیاد بیرون حرفاتون بزنین
اینم که از قبل باپسره برنامه داشت و از ترس مامانش من رو آورده بود همراه خودش
خلاصه رفتن داخل منم رفتم طبقه بالا تو یه اتاق نشستم نیم ساعت شد تا خبرشون اومدن بیرون 🤢🤢
تازه فهمیدم اوضاع از چه قراره
کلی دوستمو فحش دادم اومدیم خونه ولی همیشههههه میکم یکی منو دیده رفتم تو اون خونه ی لعنتی که فکر کنه من خرابم 😥😥