همیشه سر همچی بحث داریم، دعوا می‌کنیم اصلا احترامی بینمون نمونده. همش میگه برو شوهر کن انقدر تو محدودیت نباشی اونطوری شوهرت راحت میزاره خودتو باز کنی! من تاحالا روسری از رو موهام نیفتاده واقعا حقم این نیست این حرفا رو بشنونم، انقدر ریختم تو خودم ناراحت شدم کلا دندونام پوسیده شده اعصابم از بین رفته هم از این طرف پشت کنکوریم خیلی سست شدم واسه خوندن امشب کاملا ریختم و دلم تو وجودم ذوب شد بعد بهم برمیگرده محبتم میکنه اخه این چجور محبتیه؟ این چجور دوست داشتنینه؟ اینکه من خواستگار میاد واسم خوشم نمیاد چرا برم زیر یه سقف با کسی که دوستش ندارم؟ واقعا چجوری باید جلو مامانم وایستم بدون بی‌احترامی لطفا راهنماییم کنید.
آفرین که برات حفظ احترام مهمه.
هرکس به طریقی دل ما میشکند
بیگانه جدا، دوست جدا میشکند
بیگانه اگر میشکند حرفی نیست من در عجبم‌دوست چرا میشکند
منم بزرگترین ضربه هارو از مادرم خوردم
و فقط دوست دارم اون دنیا بیاد جواب بده ببینم چرا با من اینکارو کرد
باز خوبه محبت میکنه
مامان من فقط دلمو میشکنه و خوردم میکنه
یاغی باش
نباشی وضعت همینه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز