اولا دوسه ماه یبار می رفتیم تونی نی سایت گفتم چشم زدن الان هفته ای یبار ، الان خونه مادرشوهریم
مادر شوهر من شش تا بچه داره که همسر من دومین بچه میشه سه تا بچه اخرشو یه جور دیگه دوست داره وواسشون همه کار میکنه ولی سه تای اول رو نه با اینکه سه تابچه های بزرگ‌ترش خیلی بیشتر کمک حالش هستن ودردسرشون هم کمتره
دراینده ماهی۲بار
میگفت پسرم به تو بیشتر محبت میکنه تا من که مادرشم
از وقتی تویه افریته اومدی پسرم دیگه مثل قبلا برام طلا نمیخره منو مسافرت نمیبره ، فقط برا تو طلا میخره و تو رو مسافرت میبره
شروع کرد فحش و فحش کشی و گفت گمشو از خونه م برو بیرون
اخرشم طلاهای من به داد شوهرم رسید نه مادرش
قبلا ک مادرشوهر مریض نبود و نامزد بودم هفته ای ی بار
بعد ازدواج هفته ای دو بار پیش میومد
الان چون مادرشوهر مریضه وقتی میریم مجبوریم دو سه روز بمونیم پیششون
ولی از الان ب بعد دیگه نمیخوام زیاد اونجا باشم
از کار زندگیم افتادم اوضاع روحیم بد شده
اصلا خودمو نمیشناسم دیگه
منی ک انقدر حواسم ب خودم بود الان روزارو یادم میره از شدت فشار اعصاب😔
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز