خانم ها سه سال با مادرشوهرم قهرم الان خواب دیدم مرده سنگ قبرشم روش اسمش را نوشته بود بعد توی خواب می گفتم کاش رفته بودم دیدنش روز مادر
آخه خیلی از دستش ناراحتم
پیرزن زبون تندی داره مثلا دفعه آخر من با جاریم دعوا م شده بود بعد ساعت دو نصفه شب زنگ زد خونمون به پسرش این قدر پشت سر من گفت که شوهرم ساعت دو نصفه شب رفت خونه نه نه اش بعد من با شیرینی رفتم خونش
بعد شوهرم جلو خانوادش شیر شده بود زنگ زد به پلیس که پاشو برو من می خوام طلاقت بدم بعد به پسرش نمی گفت زنگ نزن
از اون موقع ۳ سال گذشته
به نظرتون برم دیدنش با این صحبت هایی که کردم
شوهرمن بچه نه نه هستش همش می گه مادرم ما هفت تا بچه را با بدبختی بزرگ کرده توی روستا
اما یه جورایی می گم مادره با خواهراش نه فقط برم دیدنی مادرش