با خواهر 14سال داشتیم تو خیابون قدم میزدیم مرده از کنارمون رد شد حالا ما دوتا کاپشن گشاد پوشیدیم در اومد گفت چه سینه هایییی منم برگشتم گفتم ج گوهی خوردی بعد ایستاد گفت چی میگی منم ولش کردم گفتم روانی نباشه بلایی سرمون بیاره انقدر اعصابم خورده که چرا انقدر مریض تو جامعست خواهرم کوچیکه بالاخره سنش حساسه انقدر عصبی شد