مامان من یا خودم سر دعوتیا اصلا مشکلی ندارم که غذا خوب باشه حتما
من مشکلم اینه من یه مدت همش شام میذاشتم چون شبا میومد خونمون کلا ، بعضی شبام خودش چیزی میخرید یا همبرگر یا تن ماهی یا وسایل پاستایی چیزی
بعد که یه دعوایی کردیم کلا هیچی نمیخرید منم چیزی نمیگفتم ولی خب شام میذاشتم براش هر چی خودمون تو خونه میخواستیم درست کنیم بیشتر میذاشتیم ، برای ناهار هم اگه برنجی بود مامانم میگفت دعوتش کنییم بیاد
ولی خودش همش میگفت مامانم زودتر زنگ زده ، مامانم غذای مورد علاقم درست کرده ، مامانم فلان کرده ، خب مام دیدیم هی ناز میاره نمیاد دیگه مامانم میگفت بهش بگیم منم میگفتم نمیخواد بگیم بذار بره خونشون غذا بخوره وقتی ۵ بار میگی یه بارش بگه باشه میام ، هر بار میگفتم میگفت مامانم زودتر زنگ زده ، مامانش از پنج صبح بلند میشه اشپزی میکنه ، مامان من فوقش ۱۰ ، ۱۱ یا حتی ۱۲
همه بچه های دیگشم همینطوری دعوت میکنه یا اونام همین موقعا کلا خبر میدن بعد شوهر من اینجوری کرد منم خیلی ناراحت میشدم دیگه بهش نمیگفتم ، یه چند باری هم از سرکار هسته کوفته میومدم خونه ، شام میذاشتم مثلا کوکو یا کشک بادمجون یا کتلتی چیزی ، زنگ میزدم شام بیا اینجا میگفت شام چیه میگفتم فلان چیز میگفت مامانم برام تن ماهی گذاشته بیام کشک بادمجون بخورم ، مامانم فلان کرده ، مامانم بلان کرده
منم دیگه برای شام بهش هیچی نمیگفتم ، میومد ما شاممون خورده بودیم اگه شام نخورده بود براش گرم میکردم یا یه املتی ، سیب زمینی تخم مرغی میذاشتم . ما کلا شبا غذامون سادس ، اش ، سوپ یا کوکو ، کشک بادمجونی ، تن ماهی ، سیب زمینی تخم مرغی ، همبرگری کتلتی چیزی
اون روزم ما روز قبلش ناهار چلو گوشت ، شبش پلو با مرغ و روزس غذای مونده همون پلو مرغ خوردیم ، شب میخواستم سوپ شیر یا کوکو سیب زمینی درست کنم که ناراحت شد و اون پیاما …
اینم بگم چلو گوشت و مرغ رو اونم بودا ، تنها نخوردیم 🫠