من مجردما ولی به نظر من موضوع اصلی رابطه نیست
موضوع اصلی intimacy هست
یعنی شما حاضر نیستی با هر آدم رندومی که رابطه داشته باشی
فقط دوست داری با کسی که عشقته اون حس رو تجربه کنی
اون حس نزدیکی و عشق و دوست داشتن دو طرفه رو که اوجش تو همون رابطه نشون داده میشه
ببین تو باید براساس شخصیت خودت بفهمی.
من یه دوستی دارم که اصلاااا میگه حس جنسی نداره خیلی سال هم هست متاهله ۱۰ ساله متاهله و از شانس بد و بی فکریش شوهرش کامل برعکس خودشه گاهی اوقات میاد پیش من گریه که زندگیم نابود شد سر این قضیه میگه شوهرم جوریه که انگار کوره ی آتیش باشه بدنش یه جور عجیب که میگه اصلاً قابل درک نیست برعکس منه کامل،،،،اما من از رابطه فراریم بدم میاد به هیچ وجه خوشم نمیاد و ۱۰ ساله طلاق عاطفی گرفتن.
حالا چرا جدا نمیشه؟؟
چون خانواده اش میگن نباید با ما زندگی کنی.
اینم به شوهرش میگه مهریه ام رو بده تا خونه ی جدا بگیرم اونم میگه ندارم که بدم.
این جوری شده که ۱۰ ساله کنار هم دیگه هستن اما انگار نیستن.
بچه هم نیاوردن چون هیچ حسی این وسط نیست.
خودش میگه کنارشم چون مجبورم نمی تونم برم با خانواده ام تحملشون نمی تونم کنم.
از طرفی میگه زورم میاد درک نمی تونم کنم شوهرمو حس انتقامش رو با گرفتن مهریه می خواد آروم کنه.
حالا اگه از همچین زنی بپرسی رابطه مهمه نظرت چیه؟؟
میگه نه مهم نیست بیخوده.
یکی هم برعکسه.
برای من هرگز لذت خاصی نداشته نمی‌دونم من مشکل دارم یا چی
آره منم باور نمی کردم تا پیاماشو با شوهرش نشونم داد دیدم انگار غریبه هستن تا زن و شوهر!!!!
قسم می خوره میگه ما فقط ظاهر رو نگه داشتیم چون مجبوریم درآمد شوهرش کفاف مهریه دادن نمیرسه اینم دوست نداره ببخشه.
نه میگه رابطه اصلاً ندارن این از نظرش رابطه یه کار بیخوده.
حتی گفت دکتر و مشاور هم رفته اما درست نشده.
نمی دونم واقعاً منم درکش نمی کنم.
بهش میگم مهریه رو ببخش یا لااقل یه مبلغ مشخصی پول بگیر خودت خونه بگیر جدا شو شاید یه آدمی مثل خودت سر راهت اومد میگه نه.
البته شوهرش هم اذیت نمی کنه یعنی پذیرفته مثل هم خونه باشن به خاطر همونه تونسته بمونه اگه هر روز بحث و دعوا بود که مهریه رو می بخشید که هیچ فرارم می کرد.
