چون همه مشکل دارن اما حالا یکی زندگیش جوریه که عیباش رو می پوشونه همه فکر می کنن زندگیشون گل و بلبله.
زندگی سابق خود من همین جور بود ظاهرش فقط خوب بود باطنش منو دیوونه داشت می کرد آرامشی وجود نداشت
یه بار هم یه خانمی مشتریام بود و حدوداً ۶۰ سالش این حدوداست و بعد گفت میشه باهات درد و دل کنم بیا بریم خونه مون هیچ کی نیست باهاش حرف بزنم منم گفتم باشه رفتم خونه شون خونه نبود کاخ بود به معنای واقعی کلمه انگار وارد یه کاخ شدم.
پر از وسایل و عتیقه های گرون قیمت که اصلاً نمی شد قیمت روشون گذاشت.
بعد می گفت ظاهر زندگیمو نبین شوهرم هر شب مست می کنه میره با زنای جوون باغ.
بهش میگم بیا یه بار مشروب نخور منو طلاق بده میگه مشروب می خورم و میام طلاقت میدم حق نداری بگی بهم مشروب نخور.
می گفت حتی دخترمم درکم نمی کنه و به خاطر پول منو می خواد کلی وسیله می خرم می برم خونه اش برای نوه ام اما باز منو نمی خواد بهم روی خوش نشون نمیده
بعد می گفت یه پسرم دارم سال ها ست با یه دختری دوسته باز شرف تو وجودش هست فقط با یه نفره ولی شوهرم هر شب با چند نفره کاش لااقل مثل پسرم بود این دست هر چی جوونه از پشت بسته.
حالا همین خانم همه غبطه به ظاهرش و ثروتش می خورن!!!!