غمگین بود
قربان واقعا بنظرتون دلش با این طلا هس
یا با سوجام
دلش با شیرینه
از ترسش گفت طلا رو میخواد
اره ناراحت کننده بود این قسمت🥲
قربان میره سراغ طلا فکرکنم
سوجانم پدرومادربزرگش فکرکنم میمیرن وسوجان باسهراب ازدواج میکنه
قربان حریص شده
فیلمش خیلی مسخرست، همه دارن میمیرن
دقیقا برای منم سوال شده،انگار طلا هم ازش خوشش میاد
فکر کنم مجبور شد بگه و ترسید از تهدید ثریا..اون فقط میخواست زرنگ بازی در بیاره و به اون خانواده نزدیک شهر تا به جایی برسه
خیلی مسخره هستا
چهل قسمت داده پنج شش نفر مردن
به ۳۶۰ قسمت برسه فکر نکنم دیگه کسی زنده مونده باشه
حوا زن مظلومی بود..
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
47 ثانیه پیش
48 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز